گنجور

 
اثیر اخسیکتی

سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او

سر و باری کیست تا گوید که من، بالای او

بر سر آن‌ست مه، کز آسمان یک شب فتد

با سری در محنت سودای او، در پای او

گیسوی ده پای او، هر تا کز او بار افکنی

هست مأوای دلی در عاشقی یکتای او

خویشتن قربان کنم، کز رای بیند چون به من

زنده بودن شرط نبود بر خلاف رای او

ای بدان سر تا قدم دل شو، که با آن طول و عرض

در سویدا می‌نگنجد محمل سودای او

جان بده بر روی او گر، عاشقی پروانه‌وار

کمتر از شمعی بدان روی جهان‌آرای او

نرگس مینا قدم کن، گر تماشا بایدت

در سرا بستان شمشاد سمن‌فرسای او

تا نبینی کز طرب چون پاکبازی می‌کند

سنبل خوش‌سایه بر گلنار نور‌افزای او

مردم دیده‌ست و دانم دیده هر مردمی

برپری می‌گردد از عکس رخ زیبای او

 
 
 
ربات تلگرامی عود
عطار

ای صبا برگرد امشب گرد سر تاپای او

صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او

جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع

گر نسیمی آوری از زلف عنبرسای او

گر سر انگشت بی حرمت به زلف او بری

[...]

سلمان ساوجی

آنکه می‌گردید رای آسمان بر رای او

خون گری ای آسمان بر رای ملک آرای او

آن سرافرازی که تا او بود در عالم نبود

هیچ مردی را به مردی دست برد رای او

ای دریغا سرو بالایی که چشم کس ندید

[...]

کمال خجندی

گر مرا صد سر بوَد هر یک پر از سودای او

چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او

چشم ما از گریه شد تاریک چون سازیم جاش

نیست جای چشم روشن خود که باشه جای او

با خیالش مردم چشمم نمی‌آید به چشم

[...]

حسین خوارزمی

بر جگر آبم نماند از آتش سودای او

خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او

بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست

تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او

دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش

[...]

خیالی بخارایی

تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او

گل گل است از چوب تر خوردن همه اعضای او

گوییا از شیوهٔ قدّش نشانی داد سرو

کز هوس مرغان همی میرند بر بالای او

دید نرگس عارضش را و گلِ فردوس گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خیالی بخارایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه