سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او
سر و باری کیست تا گوید که من، بالای او
بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد
با سری در محنت سودای او، در پای او
گیسوی ده پای او، هر تا کز او بار افکنی
هست مأوای دلی در عاشقی یکتای او
خویشتن قربان کنم، کز رای بیند چون به من
زنده بودن شرط نبود بر خلاف رای او
ای بدان سر تا قدم دل شو، که با آن طول و عرض
در سویدا مینگنجد محمل سودای او
جان بده بر روی او گر، عاشقی پروانهوار
کمتر از شمعی بدان روی جهانآرای او
نرگس مینا قدم کن، گر تماشا بایدت
در سرا بستان شمشاد سمنفرسای او
تا نبینی کز طرب چون پاکبازی میکند
سنبل خوشسایه بر گلنار نورافزای او
مردم دیدهست و دانم دیده هر مردمی
برپری میگردد از عکس رخ زیبای او