گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای صف شمشاد تو تاخته بر ارغوان

گل ز پی بند کیت بسته کمر بر میان

مجلس انس تو را جرم قمر عود سوز

بزم جمال تو را شکل پرن نقلدان

چست رکاب زمین در صف خوبان توئی

رام عنان تو باد، ابلق تند زمان

رسته برو نیت را بود رهی زان قضا

طرف کواکب نشاند در کمر کهگشان

گفتمش ایش الخبر زان دهن تنگبار

عقل ترش کرده روی، گفت عدم را نشان

با لب تو نطق را هست زبانی چنانک

نطق چو اینجا رسید عجز به بستن دهان

بر سر دل میزند زان لب، صفرای عشق

دو لب ما را بگشت خاصیت ناردان

ظلم تو در عهد خویش طبع جهان عکس کرد

زان دل غمگین ماست از رخ چون زعفران

عدل سپر چون بهار ورنه تظلم کنیم

با دم چون مهرگان پیش شه مهربان

سرور دریا نوال سید گردون مجال

طایر سنجر مثال خسرو خسرو نشان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان

قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین

مسعود سعد سلمان

ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان

دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران

بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی

چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان

خانه اندوه را زیر و زبر کن همی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

تا که بود آفتاب تا که بود آسمان

فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان

تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان

هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه