تا کام ماه یکشب از دیدنش برآمد
بسیار شب چو دزدان از روزنش برآمد
در دشت از آن غزالان گردند گرد مجنون
کز خون دل ریاحین پیرامنش برآمد
من مست پیر دیرم کان گلبن سعادت
نخل گلی چو ساقی از دامنش برآمد
خورشید خود چو دیدم افزود اشک حسرت
باور مکن که کامی از دیدنش برآمد
آن خرمن گل از خط ننشاند فتنه چندان
تا از بنفشه دودی در خرمنش برآمد
از بسکه ریخت عاشق از دیده خون بدامن
سیلی ز خون دیده تا گردنش برآمد
آن باغبان که دایم با سرو ناز نازد
کی سرو خوشخرامی از گلشنش برآمد
از داغ سینه اهلی چون لاله جامه بر کند
با پینه های خونین پیراهنش برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.