گنجور

 
اهلی شیرازی

تا من از مادر نزادم غم که زاینده شد

تا نمیرم آتش دوزخ نخواهد زنده شد

کی ببوی وصلت از باد هوا خواهد شکفت

غنچه دل کز نهال زندگی بر کنده شد

عیب من کرد آنکه حسنت پرده جانش درید

پیش یوسف مدعی از دست خود شرمنده شد

تا نیفتد پرتو خورشید همت بر یکی

سایه اش بر کس نخواهد چون هما فرخنده شد

شد بدرویشی قبول بندگی اهلی ز دوست

نیکبخت اینجا کسی باشد که بی زر بنده شد

 
 
 
مولانا

نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد

گریه‌های جمله عالم در وصالش خنده شد

یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود

حسن‌های جمله عالم حسن او را بنده شد

جمله آب زندگانی زیر تختش می‌رود

[...]

بلند اقبال

چون به پیش پای دلبر زلف سرافکنده شد

دل هم انر پای اوفتاد واز جان بنده شد

دل سر زلف تو را بگرفت و از عالم گذشت

نه به فکر رفته ونه در غم آینده شد

زد سر زلف خود آن دلدار و دلبرتر شد او

[...]

ملک‌الشعرا بهار

کشورایران از آن پس فرخ و فرخنده شد

کوس ملک و دولت نادر شهی غرنده شد

نخل عمر ناکسان از بیخ و بن پرکنده شد

مملکت آباد و رزق ارزان و عدل ارزنده شد

گلبن دولت ز آب تیغ او بالنده شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه