لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اهلی شیرازی

نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد

دست و دلش گشاده شود هرکه مست شد

تسلیم شو که جان به طپیدن نمیبرد

صیدی که در کمند بلا پای بست شد

تا آتش جمال تو مجلس فروز گشت

دیدم که سر بلندی صد شمع پست شد

امید رحم بیشتر از زخم داشتم

رحم این زمان چه سود که تیرت ز شست شد

مرد افکن است عشق تو زنهار دست گیر

کز پا فتاد اهلی و کارش ز دست شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

دل با خیال آن لب میگون ز دست شد

ای عاقلان کناره که دیوانه مست شد

نتوان به کنج صبر نشستن چنین که یار

برخاست باز و فتنه اهل نشست شد

از طرف باغ ناله بلبل نمی رسد

[...]

اسیری لاهیجی

ساقی چه شد که جمله جهان می پرست شد

این خود چه باده بود که ذرات مست شد

این روچه روی بود که یک جلوه چونکه کرد

عالم که نیست بود از آن جلوه هست شد

هشیار کی شود بجهان تا ابد دگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه