گنجور

 
اهلی شیرازی

اطیفه عجب از غمزه نرگست دادند

که عالمی کشد و خاطری برنجاند

خراب مستی آن عاشقم که در گامش

چو جرعه یی بفشانند جان برافشاند

ز باد فتنه میان من و فرج گرد است

سفال باده بیاور که گرد بنشاند

به خاک میدکده تنها نه من فرو ماندم

که صدهزار چو قارون بخود فروماند

ندانم از در دلها چه یافتی اهلی

که همتت دو جهان را بهیچ نستاند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند

ز من مگرد که احوال تو بگرداند

در آن مکوش که آتش ز من برانگیزی

که آب دیدهٔ من آتش تو بنشاند

اگر ندانی حال دلم روا باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

خدای داند معنی میان نطفه نهادن

به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند

از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش

ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند

حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش

[...]

ظهیر فاریابی

خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین

که عقل محض سلیمان ثانیت خواند

تویی که پنجه زور آزمای کین توزت

به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند

سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر

رموز غیب ز لوح ازل فروخواند

نسیم لطف تو اومید را روان بخشد

خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند

زهر زمین که غبار نیاز برخیزد

[...]

امامی هروی

پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک

توئی که نور تو خورشید را بپوشاند

توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی

برای رفع حوادث بر آسمان خواند

کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه