حیات تشنه لبان وصل آن مسیح دم است
که با وجود لبش آب زندگی عدم است
گناه کاسه زدن شیخ را چو غنچه نهان
گناه ماست که چون لاله بر سر علم است
گدای پیر مغنم به خانقه چه روم؟
اگرچه می همه جا هست بحث بر کرم است
ز دلبران همه عاشق کشی ستم دانند
ولی تو عاشق خود گر نمی کشی ستم است
بناز بر همه عالم ز حسن عالم سوز
که گر بناز کشی عالمی هنوز کم است
ز حسن روی تو فرق است تا پری بسیار
اگرچه صورت این هر دو کار یک قلم است
بجان دوست که آزار اهلی است حرام
سگ در تو مگر کم ز آهوی حرم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به مسأله عشق و وصال اشاره میکند و نشان میدهد که حیات انسان تشنهی وصل محبوب است. در این شعر، به تضاد بین وجود آب حیات و عدم اشاره میشود و گناه انسانها را در عدم درک و عشق واقعی بازگو میکند. شاعر از خود میپرسد که چرا باید به خانقاه برود اگر محبت و کرم در همه جا جاری است. همچنین به زیبایی محبوب و تفاوت آن با دیگر زیباییها اشاره دارد، و بیان میکند که آزار دادن دیگران در عشق خلاف است. در نهایت، این شعر در پی تحسین عشق واقعی و زیبایی حقیقی است.
هوش مصنوعی: زندگی به اندازهای به وصال آن پیامبر امید دارد که با حضور او، حتی کمبود آب زندگی را هم حس نمیکند.
هوش مصنوعی: گناه شیخ در ناپاکیاش مانند غنچهای پنهان است، اما گناه ما مانند لالهای است که به وضوح بر فراز علم و دانش قرار دارد.
هوش مصنوعی: من که درویش و گدای پیر مغنی هستم، به کجا بروم؟ هر جا که میروم، صحبت از مهربانی و فراخی دل است.
هوش مصنوعی: عاشقان به طور معمول از محبوبان خود انتظار ظلم و ستم دارند، اما اگر تو به عاشق خود آسیب نرسانی، این ظلم به حساب میآید.
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت تو، که در عالم بینظیر است، افتخار کن. زیرا اگر فقط بر زیبایی تو بخواهد، هنوز هم کمبودهایی در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره تو با زیبایی پریها تفاوت دارد؛ هرچند که از نظر ظاهری، هر دو ممکن است به یک شکل به نظر برسند.
هوش مصنوعی: به خاطر دوست، آزار دادن آدمها حرام است، و در تو به جز از نوع جانوران حرم، هیچچیز دیگری جایز نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا نگارا با روی تو چه جای غم است
که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است
بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس
بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است
تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم
[...]
سپهر قدرا در قبضه کفایت تست
نظام هر چه برون از سراچه قدم است
چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد
که او به دامن تر همچو آب متهم است
نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت
[...]
خدایگان همه خسروان روی زمین
تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است
در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان
از ان جناب رفیع تو قبله کرم است
قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال
[...]
لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است
هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است
به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی
بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است
دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود
[...]
هزار سال سفر از وجود تا عدم است
ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است
کسی که از دهنت آب زندگی ره برد
هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است
چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.