گنجور

 
اهلی شیرازی

حیات تشنه لبان وصل آن مسیح دم است

که با وجود لبش آب زندگی عدم است

گناه کاسه زدن شیخ را چو غنچه نهان

گناه ماست که چون لاله بر سر علم است

گدای پیر مغنم به خانقه چه روم؟

اگرچه می همه جا هست بحث بر کرم است

ز دلبران همه عاشق کشی ستم دانند

ولی تو عاشق خود گر نمی کشی ستم است

بناز بر همه عالم ز حسن عالم سوز

که گر بناز کشی عالمی هنوز کم است

ز حسن روی تو فرق است تا پری بسیار

اگرچه صورت این هر دو کار یک قلم است

بجان دوست که آزار اهلی است حرام

سگ در تو مگر کم ز آهوی حرم است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

مرا نگارا با روی تو چه جای غم است

که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است

بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس

بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است

تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

سپهر قدرا در قبضه کفایت تست

نظام هر چه برون از سراچه قدم است

چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد

که او به دامن تر همچو آب متهم است

نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت

[...]

ظهیر فاریابی

خدایگان همه خسروان روی زمین

تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است

در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان

از ان جناب رفیع تو قبله کرم است

قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال

[...]

جامی

لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است

هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است

به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی

بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است

دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود

[...]

اهلی شیرازی

هزار سال سفر از وجود تا عدم است

ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است

کسی که از دهنت آب زندگی ره برد

هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است

چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه