کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست
کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست
بخوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت
هزار غم ز تو دارم مرا زبانی نیست
مراست جانی و خواهم به پات افشاندن
چو باورت نشود به ز امتحانی نیست
چو قتل خویش کنم التماس روی متاب
همین سخن بتو داریم داستانی نیست
تو عمری، از تو کسی گر وفا گمان دارد
بعمر دوست که یاری مرا گمانی نیست
ز گلرخان سر کویت بهشت جاویدست
ولیک جای چو من پیر و ناتوانی نیست
جزای اهل محبت جفا بود اهلی
خموش باش که این نکته را بیانی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان درد و غم خود از جدایی و دوری معشوق میپردازد. او از زخمهای ناشی از عشق و حسرت سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که اگرچه نشانهای از عشق و وفا از طرف معشوق نمیبیند، ولی همچنان به او دل بسته است. شاعر احساس میکند که در پی جلب توجه و محبت معشوق است، اما با وجود تمام غمها و دردهایش، زبانش قاصر از بیان این احساسات میباشد. در نهایت، شاعر به ناامیدی از محبت و وفای دوستانه اشاره میکند و بیان میکند که محبت همیشه با درد و رنج توأم است.
هوش مصنوعی: کدام زخمی بر من نیست که از عشق به محبوبم به وجود آمده باشد؟ کدام خاکی وجود دارد که نشانهای از خون ما نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: من خوشحالم، اما به خاطر غمهای زیادی که از تو دارم، نمیتوانم صحبت کنم و مثل کسی هستم که زبان ندارد.
هوش مصنوعی: من جانم را به تو میسپارم و میخواهم آن را در پای تو بریزم. اگر به محبت و وفاداریام ایمان نداری، از امتحان کردن من چرا دریغ میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر خودم را به قتل برسانم، خواهش میکنم که رویت را بر نگردانی. این حرفی نیست که تنها به تو بگویم، بلکه داستانی دیگری در پس آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو تمام عمرت را صرف کردهای و کسی فکر نمیکند که در وفا به تو پایبند باشد، اما به عمر دوستی که همیشه به من یاری میرساند، هیچ امیدی نیست.
هوش مصنوعی: بهشت ابدی در کنار زیباییهای تو قرار دارد، اما برای کسی مانند من که پیر و ناتوان است، جایی در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: محبت و عشق گاهی با بیاحترامی و جفا همراه میشود. بنابراین، بهتر است در این موضوع سکوت کنی، زیرا این نکته نیاز به توضیح ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا که هیچ نصیبی ز شادمانی نیست
بسی تفاوتم از مرگ و زندگانی نیست
بروزگار جوانی اگر ترا رنگیست
مرا بجز سیبی رنگی از جوانی نیست
ز من فلک عوض عشوه عمر می خواهد
[...]
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست
درخت قد صنوبر خرام انسان را
مدام رونق نوباوهٔ جوانی نیست
گلیست خرم و خندان و تازه و خوشبوی
[...]
اگرچه یار مرا هیچ مهربانی نیست
ورا چو من به جهان هیچ بنده جانی نیست
فدای جان عزیزش هزار جان و جهان
مرا مودّت و عشق رخش نهانی نیست
یقین که در دل تو نیست مهربانی نیز
[...]
بقای عمر در این خاکدان فانی نیست
جهان پر از غم و امید شادمانی نیست
گل مراد از این آب و گل چه میجوئی
که در ریاض جهان بوی کامرانی نیست
برای صحبت یاران مهربان کریم
[...]
چه لطفها که در این شیوهٔ نهانی نیست
عنایتی که تو داری به من بیانی نیست
کرشمه گرم سؤال است، لب مکن رنجه
که احتیاج به پرسیدن زبانی نیست
رموز کشف و کرامات سالکان طریق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.