لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اهلی شیرازی

بس شکل خوب چرخ کشید و خراب ساخت

تا صورتی بشکل تو ای آفتاب ساخت

آه از شرار آتش غیرت که لعل تو

با هرکه خوردمی جگر من کباب ساخت

تا در کمین مرغ دل کیستس که باز

صیادوار چشم تو خود را بخواب ساخت

خونم که ریخت غمزه مست تو بیگنه

چشم خوشت بهانه خیال سراب ساخت

جایی رسید قصه اهلی که راز او

پیر و جوان ترانه چنگ و رباب ساخت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال خجندی

آن چشم نیمه مست جهانی خراب ساخت

دلها بسوخت تیمی و نیمی کباب ساخت

صیاد وار غمزة شوخش ز زلف و خال

بنهاد دام و دانه و خود را به خواب ساخت

شرمنده اند از رخ زیباش نو خطان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه