لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اهلی شیرازی

گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است

مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است

گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک

حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است

زنگ از دلم ببرد جمالش که از صفا

چون حسن صادقان همه حسن و صباحت است

ما درد پروریم و نیاز آر آرزو

مره م نمی خرد دل ما تا جراحت است

اهلی حکایت غم دل شرح می دهد

او را ز گفتگو نه هوای فصاحت است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

ما را به روی دوست همه رنج راحت است

مرهم ز دست غیر نه مرهم جراحت است

حسن جمال و روی نکوخوش بود ولیک

آن جاست ذوق عشق که صاحب ملاحت است

می در فراق مونس بیدل بود که می

[...]

جامی

روی خوش تو مطلع صبح صباحت است

خط لب تو سبزی خوان ملاحت است

هر گوهر سخن که گذشته ست بر لبت

دری به لب فتاده ز بحر فصاحت است

دل شد جراحت از تو و این اشک سرخ هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه