گنجور

 
اهلی شیرازی

ایکه بقتل عاشقان مست و خراب میروی

وه که چو عمر بیوفا خوش بشتاب میروی

چند بعشوه گوییم راست بگوی حال خود

راست مپرس جان من ورنه بتاب میروی

مرغ سحر بروی گل جام صبوح میکشد

نرگس مست را بگوی چند بخواب میروی

روی چو روزت از صفا شب نگذاشت در جهان

جز نفسی که همچو مه زیر نقاب میروی

اهلی اگر تو عاشقی مست بخون خویش شو

چند ببزم دیگران بهر شراب میروی