بسکه دل در سینه من سوخت داغ دلبری
هر نفس کز دل بر آرم نیست بی خاکستری
آه از آن دلشادی اول که خنجر برکشید
وای از آن نومیدی آخر که ز در بر دیگری
نیست جای کشتگان تیغ تو صحرای حشر
باید از بهر شهیدان تو دیگر محشری
گو مباش اسباب عشرت زانکه مارا بس بود
سینه با صد ناله چنگی، دل پر از خون ساغری
عاقبت اهلی گلی از خار غم خواهد دمید
دردمندی را که از شاخ طرب نبود بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنجی است که عشق و دلبری به فرد میآورد. شاعر از سوختن دلش در عشق و خاطرات شاد اولیه صحبت میکند و از ناامیدی و زخمهای عمیق میگوید. او به بیپناهی عاشقان و نبودن جایی برای زخمخوردگان عشق اشاره میکند و به احساس انزوا و غمهای بیپایان خود میپردازد. در نهایت، او از امید به بروز گلی از میان خاری غم سخن میگوید، که نشاندهنده امید به شادی و خوشی در زندگی است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و علاقۀ شدیدی که به محبوب دارم، به شدت میسوزد. هر بار که نفسی از دل برمیآورم، انگار چیزی جز خاکستر از آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: آه از آن خوشحالی شروعی که ناگهان به درد و رنج تبدیل شد، و وای بر آن ناامیدی پایانی که از دست دادن دیگری را به همراه داشت.
هوش مصنوعی: جایگاه کسانی که به وسیلهٔ شمشیر تو کشته شدهاند، در روز قیامت نیست. باید به خاطر شهیدان تو، محشری متفاوت برپا شود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال لذت و خوشی هستی، بدان که ما به این چیزها نیازی نداریم. دل ما پر از غم و ناله است و به همین خاطر با قلبی آکنده از درد، خود را شبیه به کسی میدانیم که ساغری پر از خون دارد.
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که در درد و رنج زندگی کرده است، میتواند از دل غمها و مشکلاتش، شادی و خوشی ببیند. این خوشی بهدست نمیآید مگر اینکه او به شادابی و نشاط بپردازد و از آن بهرهمند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.