گنجور

 
اهلی شیرازی

ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی

بنشین که نمک ریزه دلهای کبابی

یارب که کف پای تو بر دیده که مالد

شبها که تو افتاده ز می مست و خرابی

دریاب کزین همنفسان زود برنجی

و آنگاه چو من سوخته جویی و نیابی

پروای که داری تو که با حشمت شاهی

سرخوش ز می حسنی و مستان ز شرابی

بیداری اهلی بامیدی است که یکشب

بوسد کف پای تو نه بیند که بخوابی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی

ما را و جهان را تو در این خانه نیابی

چون کوه احد آب شد از شرم عقیقت

چه نادره گر آب شود مردم آبی

از عقل دو صدپر دو سه پر بیش نمانده‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی

شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی

از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین

گر باز کنند از شکن زلف تو تابی

بر دیده صاحب نظران خواب ببستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
خواجوی کرمانی

ای روضه ی رضوان ز سر کوی تو بابی

وی چشمه ی کوثر ز لب لعل تو آبی

شبهاست که از حسرت روی تو نیاید

در دیده ی بیدار من دلشده خوابی

مرغ دلم افتاد بدام سر زلفت

[...]

سلمان ساوجی

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی

کردیم سوال و نشنیدیم جوابی

خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را

جز دیده که ما را مددی کرد به آبی

من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست

[...]

ناصر بخارایی

عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی

می نوش که خوشتر ز سراب است شرابی

هست از قلم صنع خدا بهر تأمل

خط بر خد ساقی به سوی بنده کتابی

از چنگ مده هشت بهشتی که نهفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه