گنجور

 
اهلی شیرازی

چند باشی با بدان یاد از نکو خواهی بکن

یاد تنها ماندگان کنج غم گاهی بکن

تا به کی چون شمع باشی شب نشین بزم غیر

جان من اندیشه از آه سحرگاهی بکن

بر منت چون ماهِ نو از گوشهٔ ابرو نظر

گر بهر روزی میسر نیست در ماهی بکن

عاشقان از پیش میرانی و میخوانی رقیب

منع نیکو خواه تا کی ترک بد خواهی بکن

بیش ازین راه نظر بر مردم چشمم مبند

تا توانی در دل اهل نظر راهی بکن

خامشی سودی ندارد بیش ازین کافر دلان

اهلی از سوز جگر گاهی تو هم آهی بکن

 
sunny dark_mode