گنجور

 
اهلی شیرازی

تبارک الله از خیمه این چه بستانست

که در نظاره او چشم عقل حیران است

بگلستان چه زنی خیمه طرب ساقی

بیار باده که این خیمه خود گلستان است

نه خیمه است که باغ گل از صفاست ولی

گل همیشه بهارست و باغ رضوان است

صبا ز گلشن او برگ گل به جنباند

از این سبب ز صبا برگ گل پریشان است

بقید میخ و طنابش مبین که از خوبی

هزار دست و دلش هر طرف بدامان است

خجسته فالی این خیمه بین که پنداری

همای سایه فکن بر سر سلیمان است

سپهر حشمت و اقبال شاه اسماعیل

که سایبان جلالش ز ظل یزدان است

ستون بار گه عرش سای او طوبی است

طناب خیمه جاهش ز رشته جان است

بیمن اوست که امروز در بسیط زمین

قرار خیمه دین از ستون ایمان است

چو قرص مه که گریبان خیمه اش سر زد

سر سپهر ز اندیشه در گریبان است

فلک ز قوت فراش او بود حیران

که پیش او فلک افراشتن چه آسان است

همیشه بر سر او سایبان دولت باد

که زیر سایه او آفتاب تابان است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

قوامی رازی

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

خاقانی

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

همام تبریزی

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه