گنجور

 
ادیب الممالک

جنگ در اول بود بسان عروسی

دلبر و دلجوی و دلفریب و دلارا

روئی دارد به روشنی رخ نوروز

هر که قدش دید گشت مست تماشا

لیک در آخر چو گشت تفته تنورش

و آتش کین زد همی زبانه ببالا

گرگی بین درشت بینی و بد شکل

خوکی دندان شکسته زالی شمطا

نه کند از غمزه هوش مرد به تاراج

نه برد از بوسه جان خلق به یغما

تاراج آرد روان مرد دلاور

یغما سازد تن مجاهد برنا

هر که قدش دید کوژپشت زمین شد

هر که رخش دید پشت کرد به هیجا

 
sunny dark_mode