ادیب الممالک
»
دیوان اشعار
»
مقطعات
»
شمارهٔ ۱۶۴ - در زیر عکس جناب منتظم الدوله آقای مصطفی قلیخان فیروزکوهی نوشتم
منتظم الدوله فیروز بخت
داور گردون فر کیوان شکوه
یافت چو مه ماهچه رایتش
کرسی فیروزه ز فیروزه کوه
اختر فیروز مرا ره نمود
در بر آن خواجه دانش پژوه
عکس رخش بر ورق انداختم
با صفی از ناموران همگروه
تا که شود خیره ز نورش عیون
تا که شود تیره ز رویش وجوه
تا ابد از دست دل و دست او
خوشد و جوشد دل دریا و کوه
جودی و مهلان بر حلمش سبک
قلزم و جیحون ز کفش در ستوه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرچه کهنتر بِتَرَند این گروه
هیچ نه جز بانگ چو بانوی کوه
تندی سیلاب ز بالای کوه
از شعب آورد زمین را ستوه
بیهده گویی ز میان گروه
گفت که ای حاتم دریاشکوه
شوکتشان بخشد و فر و شکوه
سازدشان سرور چندین گروه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.