در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان
هر روز را باشد شبی هر نوبهاری را خزان
آن کو ز خاک آید همی خواهد بخاک اندر شدن
آری درین گیتی کسی باقی نماند جاودان
مرگ است همچون اژدها جان می ستاند بی بها
کی گردد از دامش رها پیل دمان شیر ژیان
در این سرای عاریت روزی دو مهمانیم ما
ناچار روزی می رود در خانه خود میهمان
بی شبهه و بی گفتگو بامرگ گردد روبرو
خرد و کلان زشت و نکو مرد و زن و پیر و جوان
چون شد هزار و سیصد و سی و سه از دور قمر
از هجرت ختم رسل پیغمبر آخر زمان
از ناظم السلطان مهی دارای عمر کوتهی
آورد در عقبا رهی بیرون شد از این خاکدان
خانم بزرگ نازنین با قدسیان شد همنشین
واندر جوار حور عین آسود در مهد جنان
نامش جهان را بدشرف عالم ز داغش در اسف
بحر شرافت را صدف مهر حیا را آسمان
کلک امیری لاجرم با ناله و اندوه و غم
چون خواست تاریخش رقم گفتا دریغا زآن جوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازیان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
چونکرد پیشآهنگ را در زیر محمل ساربان
بر پشت پیشآهنگ شد از خیمه شمع کاروان
آن چون مه ناکاسته چون گلبن پیراسته
همحون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان
صافی تن او نسترن بویا بر او یاسمن
[...]
داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان
از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان
لا تحترق منی الجنان
لا تبل نفسی بالهوان
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان
نک ساربان برخاسته قطارها آراسته
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان
این بانگها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.