گنجور

 
ادیب الممالک

ای مولد فرخنده دارای جهاندار

امسال فراز آمده ای خوب تر از پار

خوب آمدی و فرخ و فرخنده و نیکو

شاد آمدی و خرم و زیبا و بهنجار

هر سال تو از سال دگر خوب تر آیی

امسال به از پاری چون پار ز پیرار

روزی که تو آیی برود انده دلها

یارب که تو در دهر همی آیی بسیار

گر روشنی چرخ ز ماهش بودای عید

تو روشنی از شاه جهان داری هشدار

این گنبد گردان برخ شاه تو نازد

با آن همه خورشید و مه و ثابت و سیار

سلطان جهان داور بخشنده گیتی

خورشید جهان سایه پاینده دادار

شمس ملکان و ملک تاج گذاران

تاج سر شاهان جهان سید احرار

شیران به گه رزمش چون ضیغم پرچم

شاهان به صف بزمش چون صورت دیوار

فرخنده مظفر شه عادل که هماره

با بخت جوان باشد و با طالع بیدار

گیتی ز عطایش ببرد نعمت جاوید

گردون ز رکابش طلبد خاتم زنهار

گنج است نوالش بگه بخشش و رادی

شیرست شکارش بگه کوشش و پیکار

دینار پراکنده کند دست کریمش

گوئی دل و دستش به ستوهست ز دینار

در باغ جهان شاه درختی است که دارد

از دانش و داد و دین شاخ و تنه و بار

در سایه هر شاخش آسوده جهانی

وز سایه یزدان نه شگفت است چنین کار

زین کشن درخت است یکی شاخ برومند

نوئین جهان گیر جهان بخش جهاندار

آن نیر دولت که ز تأیید الهی

بر کشور شرق آمده فرمانده و سالار

آن قاعده دولت و آن قائمه ملک

آن داهیه دهیا و آن صارم بتار

بینا بهمه راز و خجسته بهمه امر

دانا بهمه شغل و ستوده به همه کار

از لهو و لعب معرض و از عیش و طرب دور

با فضل و هنر جفت و به فرهنگ و خرد یار

گوشش پی فرمان شه و رای اتابیک

قصدش سوی شرع و روش احمد مختار

باده نخورد ور بخورد مست نگردد

می مست ازو گردد و وی ماند هشیار

اندیشه و کلک و لبش آسوده نباشند

یک لحظه ز تدبیر و ز تحریر و ز گفتار

در فکرت او سهو و خطا راه نیابد

این را من ازو تجربه کردستم صد بار

اشباه فزونند مر او را بهمه ملک

اما همه گفتاری و او یکسره کردار

آنجا که ببارد ز کف رادش گوهر

آنجا که بتابد ز رخ پاکش انوار

خیره ز چه رو باری ای ابر بهاری

یافه بکجا تابی ای ماه ده و چار

ای مایه دانش را فرهنگ تو میزان

ای گوهر معنی را فضل تو خریدار

تا من ببر و دوش عروسان معانی

از مدح تو آراستم این دیبه زرتار

برکند ز بر فرخی و افکند از سر

آن حله دهقانی و آن سگزی دستار

تا در سر بازار جهان در طلب سود

آن را که متاعیست کشد بر سر بازار

هر ساله به میلاد شهنشاه جوان بخت

بنشین ز بر تخت باقبال و بده بار

تابنده به شکرانه سر سبزی دولت

در پای تو از شعر گهر سازد ایثار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار

امروز به اقبال تو، ای میر خراسان

هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار

درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد

[...]

کسایی

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟

جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان

[...]

فرخی سیستانی

ای آنکه همی قصه من پرسی هموار

گویی که چگونه ست بر شاه تراکار

چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی

گفتار چه باید که همی دانی کردار

ور گویی گفتار بباید ز پی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار

زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار

همواره سیه سرش ببرند از ایراک

هم صورت مار است و ببرند سر مار

تا سرش نبری نکند قصد برفتن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
منوچهری

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه