دی در هوای صحبت یاران غمگسار
زی بوستان شدم بتماشای لاله زار
دیدم گل و بنفشه و نسرین و یاسمن
پژمرده و نگون و پریشان و سوگوار
باد خزان بباغ شتابان و سهمگین
ابر سیه بدشت خروشان و اشگبار
آذر فتاده در دل بتهای آزری
دود سیه برآمده از مغز جویبار
عاری ز دیبه ساحت و اطراف بوستان
عریان ز جامه پیکر و اندام کوهسار
بسته زبان بلبل و بگشوده پای جغد
جوشیده آب روشن و خوشیده آبشار
در چنگ مطربان سخنگو شکسته چنگ
وز گوش شاهدان چمن رفته گوشوار
فرش زمین نوشته ز پهنا درازنا
رخت درخت کنده و بگسسته پود و تار
تنها نه باغ تیره که تا دیده بنگریست
در دشت و کوه و راغ فضا تیره بود و تار
اخگر دمیده از دل رود و کنار دشت
آتش گرفته دامن صحرا و کوهسار
ماندم شگفت و خیره از این کار بوالعجب
کامد پدید از اثر چرخ کژمدار
یاران و همرهان و رفیقان راه نیز
چون من درین قضیه بحیرت شده دچار
کاین بوستان رشک بهشت از چه رو شده است
افروخته چو کوره دوزخ ز تف نار
وین مرغزار خرم و دلکش چرا بود
چون مرغزن خراب و نگونسار و خاکسار
ناگه بگوشم اندر از آن سو ندا رسید
کای بیخبر ز گردش اوضاع روزگار
حیرت من ز تیرگی باغ و بوستان
خیره مشو ز سوختن دشت و مرغزار
زیرا اساس نزهت باغ از بهار شد
چون مایه نشاط روان از وصال یار
از نوبهار شاخ درخت است پرگهر
از نوبهار باغ بهار است پر بهار
از نوبهار لاله برآید همی بدشت
از نوبهار نغمه سراید همی هزار
بی نوبهار سبزه نروید همی ز خاک
بی نوبهار غنچه نیاید همی ببار
آنجا که نوبهار نباشد همه خزان
آنجا که آب نیست جهد از زمین شرار
گفتم بنوبهار مگر آفتی رسید
یا خاطرش نژند شده پیکرش نزار
گفتا بنوبهار نه اما بنامه ای
کاین نام را بخویش همی کرده مستعار
بی مهر گشت شاه و بهار خجسته دید
همنام خویش دور ز الطاف شهریار
شد لاجرم ز انده همنام خویشتن
چون سنبل و شقایق پیچان و داغدار
ویژه که آن جریده چو باغ بهار بود
از رنگ و بوی و روشنی و رونق و نگار
اندر ورق معانی و الفاظ آن بدی
رخشنده همچو لؤلؤ و یاقوت شاهوار
شعرش خریده گوهر شعری بیک شعیر
نثرش ز نثره کرده بر اوج فلک نثار
خوانده زبان ملتش استاد حق نیوش
یعنی لسان صدق حریفان حق گذار
گفتم خدایگان ملوک از چه روبر او
بی مهر گشت و خواست مر او را نژند و خوار
گفتا گناه کرد و شهش از نظر فکند
خشم ملک نگیرد جز بر گناهکار
گفتم گنه چه بود و چرا ارتکاب کرد
جرمی چنان که بسته شود راه اعتذار
گفتا گناهش آنکه بامضای خسته ای
سطری دو برنگاشت بهنجار ناگوار
مسئول بی خبر بد از این کار و آن حدیث
در نامه ثبت کرد نسنجیده پیشکار
نه وی اجازه داد و نه امضا نگاشت لیک
مسئولیت بگردن او گشته استوار
چون نامه گشت منتشر آگاه گشت و بس
افسوس خورد از پس توزیع و انتشار
اینک بجرم خویش مقر است و معترف
وز آنچه رفته سخت پشیمان و شرمسار
دیگر چنین خطا نرود ز آنکه بیگمان
از ریسمان پیشه گریزد گزیده مار
انگشت مؤمن از بن سوراخ جانور
اندر جهان گزیده نخواهد شدن دوبار
گفتم در این قضیه مکافات آن چه شد
در پیشگاه اقدس شاه بزرگوار
گفتا تو دانی آنکه شهنشاه ما بطبع
بخشنده و کریم و حلیم است و بردبار
جان کسی نگشته ز خشمش دوچار رنج
قلب کسی نیافته از قهرش انکسار
محبوب ملت است و عزیز جهانیان
بحر کمال و کان کرم ظل کردگار
ما را بخاک رفتن از آن به که اندکی
بر خاطر خطیر همایون شه غبار
برخواند آن جریده و ابرو ترش نکرد
با آن همه جلالت و نیرو و اقتدار
اما به نام شاه به توقیف نوبهار
یکچند رأی داده شد از مجلس کبار
یعنی ز محضر وزرائی ز بار شه
این حکم رفت و بسته شد ابواب اختیار
هر چند حکم شاه نه چون شد بنام شه
با نام شاه کس نتوان کرد چارچار
گفتم گناه اگر چه بزرگ است و سخت لیک
باید بفضل شاه جهان شد امیدوار
این حکم اگر ز شاه جهان بود گفتمی
بیشک حکومتی است که لا یمکن الفرار
اما چو نیست امر همایون توان کشید
از فضل شهریار یکی آهنین حصار
حصنی چنان که بر نگشاید ورا بزور
افراسیاب و رستم و زال و سپندیار
مجرم اگر براستی آگه شود که چیست
میزان عفو و بخشش این شاه تاجدار
روزی هزار بار گنه برنهد بدوش
تا عفو شاه بیند روزی هزار بار
شاها بشکر آنکه خدا در همه جهان
از خسروان دهر ترا کرده اختیار
از جرم نوبهار گذر کن که آمده است
اندر پناه رحمت عامت بزینهار
گرچه نه زو گناه و نه بادافره از تو شد
سحری شگرف رفته درین ماجرا بکار
این سحر را بمعجزه بشکن که در کفت
باشد عصای سامری اوبار سحر خوار
زنهاریان درگه خود را که دیرگاه
دارند از تو عفو و خداوندی انتظار
مأیوس و ناامید ز الطاف خود مخواه
محروم و بی نصیب ز احسان خود مدار
بر دشمنان ملک حریف است این دلیر
و اندر کمند شاه ضعیف است این شکار
با صارم زبان بگشاید هزار حصن
با تیر خامه در شکند پشت صد سوار
تا روی شه بتابد چون بدر در ظلام
تا افسرش درخشد چون شمس در نهار
خویش چو در فضای چمن باد فروردین
رویش چو بر سپهر برین ماه ده چهار
فرداش به ز امروز امروز به ز دی
آینده به ز امسال امسال به ز پار
دولت غلام و عیش مدام و جهان بکام
گردونش رام و طالع پدرام و بخت یار
خصم ار باعتراض گشاید بمن زبان
کاندر خزان چرا سخن آری ز نوبهار
گویم بزیر سایه شه روزگار ماست
دایم چو باغ خلخ و بستان قندهار
دیماهان بگونه اردی بهشت سبز
اردیبهشتمان چو بهشت است مشکبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در توصیف باغ و بوستانی به سر میبرد که به دلیل آمدن خزان، دچار ویرانی و دلزدگی شده است. گلها و گیاهان پژمرده و بیجان دیده میشوند و هوا نیز تاریک و غمگین است. شاعر و یارانش از این دگردیسی غمناک پرسشهایی دارند و میخواهند بدانند چرا چنین تغییری در زیبایی باغ رخ داده است.
شاعر با صدای بگوشش رسیده به او میگوید که این پژمردگی ناشی از غفلت شاه و دوری او از باغ بهشت است و تا زمانی که بهار و عشق محو نشوند، طبیعت نمیتواند به زندگی و سرسبزی خود بازگردد. او همچنین به خطای شاه اشاره میکند، که باعث رخ دادن این وضعیت شده، و درباره رحم و دستگیری او از گناهکاران نیز صحبت میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که با وجود مشکلات، امید به بازگشت بهار و شکوفایی دوباره وجود دارد و از لطافت و بخشش شاه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دیروز در هوای گفتگو با دوستان دلسوز به باغ رفتم تا لالهها را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: در باغ، گلها و گیاهان زیبا را دیدم که پژمرده و دلسرد، در حالت غم و اندوه به سر میبرند.
هوش مصنوعی: در باغ، باد خزان با سرعت و شدت میوزد و ابرهای تیره بر دشت میبارند و صحنهای پرخروش و غمانگیز را به وجود آوردهاند.
هوش مصنوعی: آتش و شعله در دل بتهای آذری افکنده شده و دودی سیاه از عمق جویبار برخاسته است.
هوش مصنوعی: این بیت به وصف طبیعت میپردازد و به این نکته اشاره دارد که محیط اطراف باغ از هرگونه زرق و برق و تزیینات عاری است. همچنین، اشاره به یک حالت طبیعی و بیپیرایه دارد که در آن، کوهها و زمین نیز بدون هیچ پوشش و زینتی، به شکلی ساده و خالص دیده میشوند. در واقع، زیبایی این فضا به سادگی و عدم تزیینات آن برمیگردد.
هوش مصنوعی: زبان بلبل بسته و پاهای جغد باز شدهاند. آبی زلال و شفاف به وضوح جریان دارد و آبشاری زیبا به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: در دستان نوازندگان، ساز شکستهای وجود دارد و از گوش میانسالانی که در باغ هستند، گوشوارهای گم شده است.
هوش مصنوعی: زمین به گونهای فرش شده که پهنا و بلندی آن مانند رختی است که از درختی کنده شده و تار و پودش از هم گسسته است.
هوش مصنوعی: نه تنها باغ تاریک است، بلکه وقتی به اطراف خود نگاه میکنی، در دشت و کوه و زمین، فضا نیز تیره و تار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زغالهای درون دل رودخانه به بیرون آمده و دشت به آتش کشیده شده است، دامن صحرا و کوهها نیز درگیر این آتش هستند.
هوش مصنوعی: من حیران و متعجب ماندم از این کار عجیب که بر اثر چرخ روزگار به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان من در این مسئله نیز مانند من در حیرت و سردرگمی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: این باغ که زیبایی آن بهشتیان را به حسرت میاندازد، چرا اینقدر پرشور و سوزان است، مانند آتش دوزخ که از گرما به تپش افتاده؟
هوش مصنوعی: این چمنزار زیبا و دلانگیز چرا باید چون قفس و جایگاهی نابود و غمگین و پر از خاک باشد؟
هوش مصنوعی: به ناگاه صدایی از آن سوی گوشم رسید که میگفت ای کسی که از تغییرات و چرخشهای روزگار بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: حیرت من از تاریکی و سیاهی باغها و گلستانهاست. متعجب نشو از سوزانیدن و ویران کردن دشتها و چمنزارها.
هوش مصنوعی: باغ بهار به خاطر زیبایی و طراوتش رونق میگیرد، همانطور که ارتباط با محبوب باعث شادابی و نشاط روح میشود.
هوش مصنوعی: بهار جدید مانند شاخ و برگ درختان پر از ثمر است، و باغ در این فصل پر از زیبایی و شکوفههای بهاری است.
هوش مصنوعی: در بهار، لالهها در دشت شکوفا میشوند و از زیباییهای بهار آوازهای زیبا و شادمانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بدون بهار، سبزهای از خاک نمیروید و بدون بهار، غنچهای نیز نخواهد شکفت.
هوش مصنوعی: جایی که بهار نیست، همهچیز در خزان است و جایی که آب وجود ندارد، تلاش برای برآوردن آتش از زمین بیفایده است.
هوش مصنوعی: بهار است و من امیدوارم که مشکلی برای او پیش نیامده باشد یا اینکه خاطرش پریشان نشده و حالش بد نیست.
هوش مصنوعی: گفت: در بهار نه ولی با نامی که این نام را به خود میزند و به نوعی در اختیار میگیرد.
هوش مصنوعی: شاه بدون مهر و محبت به سر میبرد و بهار خوشحال، در دوری از مهربانیهای پادشاه، همنام خود را میبیند.
هوش مصنوعی: از درد و اندوه وجود خود، مانند سنبل و شقایق که در پیچ و تاب هستند و در عین حال غمگین، به حالت نزار و پریشان درآمدهام.
هوش مصنوعی: این جریده به زیبایی و نشاط یک باغ در فصل بهار است که پر از رنگ، عطر، روشنی، زندگی و جلوههای زیبا میباشد.
هوش مصنوعی: در میان صفحاتی که پر از معانی و واژه هاست، زیبایی چهره او مانند درخشش الماس و یاقوت است.
هوش مصنوعی: شعر او به اندازهای ارزشمند و گرانبهاست که میتوان آن را با بهترین جواهرات مقایسه کرد و نثرش به قدری زیبا و جذاب است که بر فراز آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: زبان مردمش را به خوبی یاد گرفته و به حقایق گوش میدهد. به این معنا که او در سخن گفتن از حقیقت و صداقت، مهارت دارد و در مقابل حریفان، حقیقت را بیان میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا خداوند بر آن پادشاهان بیمهر شد و تصمیم گرفت او را نادانسته و خوار کند.
هوش مصنوعی: او گفت که گناه کرد و شاه نگاهش را از او برداشت. خشم ملک فقط بر کسانی نازل میشود که مرتکب گناه شدهاند.
هوش مصنوعی: من پرسیدم که犯 جرم چه بوده و چرا مرتکب شدهام که هیچ راهی برای عذرخواهی باقی نمیگذارد.
هوش مصنوعی: او گفت گناه او این است که با دستخطی خسته، دو خط نوشت که از روی عادت، نتیجه خوبی نداشت.
هوش مصنوعی: مسئول بیخبر از این کار و آن موضوع، بدون بررسی و فکر، در نامهای یادداشت کرد که خستگیناپذیر است.
هوش مصنوعی: او نه اجازهای داد و نه امضا کرد، اما مسئولیت بر دوش او ثابت و پابرجا است.
هوش مصنوعی: زمانی که نامه پخش شد، او متوجه همه چیز شد و خیلی افسوس خورد از اینکه بعد از توزیع و انتشار این اطلاعات، به حقیقت پی برد.
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر گناه خود در اینجا پایبند هستم و به اشتباهاتم اعتراف میکنم و به خاطر آنچه انجام دادهام، به شدت پشیمان و شرمندهام.
هوش مصنوعی: دیگر این اشتباه تکرار نخواهد شد، زیرا کسی که تجربه تلخی داشته باشد، بهطور مسلم از تماس با خطرات دوری میگزیند.
هوش مصنوعی: مؤمن هرگز از یک بار تجربه تلخ و دردناک آسیب نخواهد دید و به راحتی برای دوباره آسیبپذیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: گفتم در این موضوع تا کنون چه مجازاتی پیش روی آقا و شاه بزرگوار اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: او گفت تو میدانی که پادشاه ما ذاتاً بخشنده، بزرگوار و با تحمل است.
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر خشم او دچار مشکل نشده است و هیچکسی به خاطر قهر او دلشکسته نشده است.
هوش مصنوعی: او محبوب مردم و محترم در دل جهانیان است، که دریایی از کمال و نیکیهایی که از جانب خداوند نازل شده، به شمار میرود.
هوش مصنوعی: بهتر است که ما به خاک سپرده شویم تا اینکه حتی یک لحظه بر ذهن شریف و بزرگ شاه غبار بیفتد.
هوش مصنوعی: او با همهی عظمت و قدرتش، جریده (برگه) را خواند و هیچ نشانی از ناراحتی یا تندی در چهرهاش نداشت.
هوش مصنوعی: به نام شاه، چند مدت نوبهار به تأخیر افتاد و در این مورد نظرهایی از سوی بزرگان مطرح شد.
هوش مصنوعی: یعنی از دیدگاه مسئولان و به دنبال دستور شاه، این حکم صادر شد و درهای انتخاب و تصمیمگیری بسته شد.
هوش مصنوعی: هرچند که فرمان پادشاه به خودی خود موثر نیست، اما وقتی که به نام شاه صادر شود، هیچکس نمیتواند در برابر آن اعتراض کند یا طعنهای بزند.
هوش مصنوعی: گفتم که هرچند خطا بزرگ و سنگین است، اما به کمک و رحمت پادشاه جهان امید دارم.
هوش مصنوعی: اگر این دستور از سوی پادشاه جهان باشد، بیشک میتوان گفت که این حکومتی است که نمیتوان از آن فرار کرد.
هوش مصنوعی: اما وقتی که فرمان بزرگ نیست، میتوان با کمک لطف پادشاه، یک دیوار آهنی را برپا کرد.
هوش مصنوعی: دیاری ساختهام که هیچکس نمیتواند به زور و قدرت افراسیاب، رستم، زال و سپندیار به آن وارد شود.
هوش مصنوعی: اگر مجرم بهطور واقعی متوجه شود که چه مقدار بخشش و عفو از سوی این شاه با عظمت وجود دارد، ممکن است تغییر کند.
هوش مصنوعی: هر روز هزار بار بار گناه بر دوش میگذارد تا شاید یک روز عفو پادشاه را ببیند.
هوش مصنوعی: خداوند سپاسگزار است که در سراسر جهان، از میان همه پادشاهان تاریخ، تو را به عنوان انتخاب خود برگزیده است.
هوش مصنوعی: از گناه و خطای خود دوری کن، زیرا بهار فرا رسیده و رحمت خداوند شامل حال همه شده است. مراقب باش که از این فرصت بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: با اینکه نه تو گناهی کردهای و نه به خاطر نیرنگی از تو بوده، اما جادویی شگفتآور در این ماجرا به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: این جادو را با معجزهای از هم بگسل ای شخصی که در دستت عصای سامری است، که سحرگران را تحت تاثیر خود قرار دادهای.
هوش مصنوعی: مراقب باشید که درگاه خداوندی شما را که مدت زیادی است، از خودتان عفو و بخشش میطلبد، جدی بگیرید و به آن توجه کنید.
هوش مصنوعی: هرگز ناامید و مایوس از بخششهای او نباش و از لطف او محروم و بینصیب نمان.
هوش مصنوعی: دلیران در برابر دشمنان کشور قدرتمندند، اما شاه را در دام ضعیفان میتوان گرفتار کرد.
هوش مصنوعی: با کلامی قوی و پرتوان میتوان هزاران دژ را فتح کرد و با نوشتن، با قدرت دشمنان را بینیاز کرد.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که چهره ی پادشاه روشن باشد و در تاریکی بدرخشد، تاجش نیز در روشنی روز مانند خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که بادی در فضای چمن میوزد، گلها و گیاهان با شکوفههایشان در فصل بهار به زندگی جدیدی میرسند. مثل اینکه در آسمان با ماه دهم بهار در حال درخشش هستند.
هوش مصنوعی: فردا بهتر از امروز است، امروز بهتر از دیروز است، آینده بهتر از امسال است و امسال بهتر از پارسال است.
هوش مصنوعی: شخصی که در حسن و خوشی زندگی میکند و از نعمتهای دنیا بهرهمند است، در آرامش و آسایش به سر میبرد و سرنوشت و بخت او نیز در مسیر خوشی و موفقیت قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر دشمنی با اعتراض به من زبان باز کند که چرا در خزان سخن از بهار میگویی، باید بگویم که این دو فصل به هم مرتبط هستند.
هوش مصنوعی: میگویم که در سایهسار پادشاهی روزگار ما همیشه مانند باغ خوشبو و زیباست و مانند باغهای قندهار پر از سرسبزی و شکوفه است.
هوش مصنوعی: در دی ماه، زمین به رنگ سبز مانند بهار میشود و باغها و زمینها پر از خوشبویی و لطافت هستند، به گونهای که حال و هوای بهشت را تداعی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.