ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را
بکَن بال و پرم، امّا مسوزان استخوانم را
اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من
دگر از باغ بیرون شو، مسوزان آشیانم را
به گردن بستهای چون رشتهٔ بر پای زنجیرم
مروّت کن اجازت ده که بگشایم زبانم را
به پیرامون گُل از بس خلیده خار در پایم
شده خونین بهر جایی چمن بینی نشانم را
در این کنج قفس دور از گلستان، سوختم، مُردم
خبر کن ای صبا از حال زارم، باغبانم را
ز تنهائی دلم خون شد، خدا را محرم رازی
که بنویسم بسوی دوستانم، داستانم را
من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم
که دیدم تازه با گرگ اُلفتی باشد، شبانم را
اسیرم ساخت در دست قضا و پنجهٔ دشمن
دوچار خواب غفلت کرد از اوّل پاسبانم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی غمانگیز و آسیبدیده، از درد و رنجی که به آن دچار شده صحبت میکند. او از صیاد (نمادی از سرنوشت یا دشمن) میخواهد که به او رحم کند و مضطربش نسازد. شاعر به نوعی به اسیری خود اشاره میکند و از زخمهایش میگوید که در اثر خاری که در زندگیاش وجود دارد، خونین شده است. او از تنهایی و ناامیدیاش گلهمند است و از صبا (باد) میخواهد که از حال او به باغبان اطلاع دهد. در نهایت، شاعر به سرنوشتی شوم و احساس یأس خود از زندگی اشاره میکند و اشارهای به دوستیهایی دارد که در اوج ناامیدی، به آنها فکر میکند.
هوش مصنوعی: ای ماهیگیر، لطفاً به من رحم کن، نیمجانم را با زودی مگیر. میتوانی بال و پرم را جدا کنی، اما خواهش میکنم استخوانهایم را نسوزان.
هوش مصنوعی: اگر میخواستی که مرا شکار کنی، حالا من گرفتار تو هستم. لطفاً دیگر به باغ نیا، زیرا آشیان من را نسوزان.
هوش مصنوعی: تو که به گردن من چیزی به مانند زنجیر بستهای، لطفی کن و اجازه بده تا زبانم را باز کنم و صحبت کنم.
هوش مصنوعی: در اطراف گل به دلیل تعداد زیاد خارها، پایم زخم شده و خونین است. هرجا که چمن را ببینی، نشان من را خواهی یافت.
هوش مصنوعی: من در این گوشه تاریک و دور از زیباییهای طبیعت، دلم به شدت آزرده و به شدت رنجیدهام. ای نسیم، لطفاً حال خراب من را به باغبانم گزارش بده.
هوش مصنوعی: دل من از تنهایی به شدت متاثر و غمگین شده است. ای خدا، کسی که به رازهای من آگاه است، میخواهم داستان زندگیام را برای دوستانم بنویسم.
هوش مصنوعی: من در آن روز به بیچارگی خود پی بردم که متوجه شدم شبانم به گرگ تازگی دوستی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت مرا در دام خود گرفتار کرده و دشمن به راحتی از خواب غفلت من استفاده کرده و مرا بیخبر نگه داشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را
چه گویم بر تو چون ظاهر کنم راز نهانم را
بسوز دل ز وصلت چاره جستم ندانستم
که آتش بیش خواهد سوخت از نزدیک جانم را
شدی غایت ز چشم شد دلم صد پاره از غیرت
[...]
به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را
به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را
به نیکی میبری نامم ولی چندان بدی با من
که گم میخواهی از روی زمین نام و نشانم را
به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من
[...]
مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را
تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی
نگه دار از شبیخون بهاران گلستانم را
چو طوطی لوح تعلیمم ده از آیینه رخساران
[...]
خدایا تازه کن چون شمع مغز استخوانم را
توانایی کرم فرمای جسم ناتوانم را
نهالم را خزان کردست ایام کهنسالی
شکفتن ها کرامت ساز شاخ ارغوانم را
قد خم گشته یی دارم الهی دستگیری کن
[...]
سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
مگر نام توگیرم تا بگرداند زبانم را
عدم کیفیتم خاصیت نقش قدم دارم
خرامی تا به زیرپای خود یابی نشانم را
به رنگ شمعگر شوقت عیار طاقتمگیرد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.