اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
بود بدرد تو زین گونه صد گواه مرا
بگفتم از ره رندی روم به راه صلاح
چه چاره عشوه ساقی برد ز راه مرا
دمید سبزه چو بر کرد آفتاب رخت
بسوخت بار دگر مهر آن گیاه مرا
چه باک شاهدی از نامه سیاه که هست
عفاف مرحمت دوست عذر خواه مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا
فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
غلام هندوی خالش شدم ندانستم
کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا
دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی
[...]
بسوخت آتش عشق تو بیگناه مرا
بدوخت ناوک چشمت به یک نگاه مرا
به شمع نسبت بالای دلکشت کردم
روا بود که بسوزی بدین گناه مرا
فتاده بر سر راه تو روی از آن مالم
[...]
بود که گریه بشوید خط گناه مرا
سفید روی کند نامه سیاه مرا
اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق
خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا
خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش
[...]
بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا
هنوز آن غرورست کج کلاه مرا
هزار پاره ی الماس از گلم سر زد
اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا
که برفشاند قبا بر من جراحت ناک
[...]
شهید عشق تو بیند چو دود آه مرا
در آفتاب قیامت شود پناه مرا
ازو اگر نکنم شکوه، منفعل گردم
که باز میرود آزرده بیگناه مرا
مرا مگو که نیفتادهای هنوز از پا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.