گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

یار شد شهرگرد و هر جایی

جاکن ای دل به کنج تنهایی

رخش آلوده نظرها شد

نظر خود به وی چه آلایی

چون ز معشوقیش نیاسودی

به که از عاشقی برآسایی

گرچه بینایی بصرها شد

طلعت او به حسن و زیبایی

همنشین دیدنش به هر سفله

داد بیزاریم ز بینایی

شهره گشته ست گل به خود رویی

واو ز گل شهره تر به خودرایی

پیری و لاف عشق جامی چند

به کزین گفت و گوی بازآیی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

این دو شغل برید و عرض به تو

یافته خرمی و زیبایی

روی این را همه بیفروزی

صدر آن را همه بیارایی

چون پدید آمدی تو بر هر کس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

چند پویی به گرد عالم چند؟

چند کوبی طریق پویایی؟

تا کی از بهر قوت و شهوت نفس

همچو کاسانه می‌نیاسایی؟

وطواط

خسروا، از کمال دانایی

روی دولت همی بیارایی

گاه مال زمین همی ‌بخشی

گاه فرق فلک همی سایی

حرب جویان نهان شوند از بیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

این همه چابکیّ و زیبایی

این چنین از کجا همی‌آیی

چون مه چارده به نیکویی

چون بت آزری به زیبایی

مه نخوانم تو را معاذالله

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه