چرا درد مرا درمان نباشد
چرا جان مرا جانان نباشد
ز روز وصلت ای سلطان خوبان
سر ما را چرا سامان نباشد
ز حد بگذشت درد اشتیاقت
شب هجر تو را درمان نباشد
مرا جانی و تا کی دور باشی
همانا صورت بی جان نباشد
همی گویی به ترک عشق ما گیر
بر ما ترک جان آسان نباشد
چوبید از درد دوری یک زمان نیست
که دل در سینه ام لرزان نباشد
به بوی وصلت ای دلدار طنّاز
دلم چون در جهان جویان نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.