گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

صبا ز برگ گلش چون کلاله بر گیرد

دلم چو سنبلش آشفتگی ز سر گیرد

چو یوسف است بخوبی ولی سلیمان وار

هزار کشور جانرا بیک نظر گیرد

دمید سبزه تر بر کنار سرخ گلش

چو هاله ئی که ز قوس قزح قمر گیرد

بغیر غالیه گون خط بگرد سطح مهش

که دید شام که او دامن سحر گیرد

بسوزم از تف دل گفتمش چنان زغمت

جواب داد که با من کجات در گیرد

باختیار سفر از جناب حضرت او

کسی کند که دل از جان خویش بر گیرد

از او جدا نتوانم شدن که روز وداع

رود ز دیده من سیل و رهگذر گیرد

نه آن بود دل من گر هزار جور کشد

که جز طریقه عشقش ره دگر گیرد

نباید ابن یمین را جفاش تلخ از آنک

چو بگذرد بلبش لذت شکر گیرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode