لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

دراز گشت حدیث درازدستی ما

سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف

زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت

هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف

فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش

چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف

فغان من ز خداوند من حمیدالدین

که از وجود من او را فراغتیست شگرف

در این چنین مه و موسم که درع ماهی را

ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف

به صد هزار تکلف به خدمتش بردم

قصیده‌ای که نه نقدش عیار یافت نه صرف

ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند

خبر نکرد مرا بعد هفته‌ای به دو حرف

 
 
 
کسایی

بنفشه‌زار بپوشید روزگار به برف

درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف

که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال

از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟

از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز

[...]

جامی

زهی دهان تو کام شکرلبان شگرف

شکار چشم تو حوران «قاصرات الطرف »

دو جوی خون ز دو چشمم به صفحه رخ زرد

چو جدولیست مثنی کشیده از شنجرف

مگوی لاچو ز لعل لب تو خواهم کام

[...]

جویای تبریزی

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف

چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف

چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل

شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف

در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!‏

[...]

جیحون یزدی

الا که چهر تو برف است و لعل تو شنگرف

ربوده عکس زشنگرفت آنرخ چون برف

رسد بهار و در این ظرف کم من کم ظرف

مدان که عمر کنم جز بشاهد و می صرف

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه