گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگانا سالی زیادت است که من

به پای حرص به گرد عراق می بدوم

به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم

به گوش جز خبر جود تو نمی شنوم

اگر چه تخم ثنای تو کشته ام لیکن

به داس غصه شب و روز ریش می دروم

قصیده ای دو کنون نظم کرده ام حالی

اگر بداست و گر نیک من بدان گروم

نشسته منتظر آنک فرصتی باشد

که آن به سمع مبارک رسانم و بروم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

چگونه سازم با او چگونه حرب کنم

ضعیف کالبدم من نه کوهم و نه گوم

وفاش عاریتی ، عیب و عار او فانی

به عیب عاریتی چیز بر ، چرا فَنوم

قطران تبریزی

ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم

نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم

چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز

چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم

سموم گردد بر دوستان تو چو شمال

[...]

سوزنی سمرقندی

جز آینه که کند گلرخا ترا معلوم

که از حبش حشم آرد بدست کردن روم

طلیعه آید و آنگه سپاه بر اثرش

پدید خواهد گشتن حقیقت از موهوم

من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم

زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم

فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین

کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم

جبلت تو مزین بخصلت محمود

[...]

ناصر بخارایی

دهان یار نمود از جواهر منظوم

به روی روشن خورشید اجتماع نجوم

نمود جوهر فردش به نکته‌ای معقول

میان دایرهٔ ماه نقطه‌ای موهوم

کمر به معنی‌باریک اگر ندرپیچد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه