بزرگوارا من در میان اهل عراق
به نعمت تو که محسود همگنان بودم
هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز
که داشتم به وطن اختیار فرمودم
چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا
صواب دیدم و با او خلاف ننمودم
خرد نصیحت من کرد و من نکردم گوش
زمانه پند همی داد و من بنشنودم
دو سال خدمت این قوم کردم و امروز
ز بخت شاکر و از روزگار خشنودم
به جام هیچ بزرگی شبی نبردم دست
به نان هیچ کریمی دهن بنگشودم
خمار باده پارین هنوز در سرمست
که لب به جرعه ای از جام کس نیالودم
چو مدتی بکشیدم عنا بدانستم
که خاک خوردم چون مار و باد پیمودم
به ترک گفتم و رفتم چو اندرین دولت
چو دنب خر ز گزی هیچ می نیفرودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زندگی در عراق و لذتی که از نعمتها و راحتیهای آنجا برده صحبت میکند. او از احساس وحشت و غم غربت میگوید و تصمیم میگیرد برعکس میل باطنی خود، به وطن بازگردد. با وجود نصیحتهایی که از خرد و زمانه دریافت میکند، به زندگی در عراق ادامه میدهد و به خدمت این قوم مشغول میشود. بعد از دو سال، او از بخت خود خوشحال است و به نشانهای از نیفتادن در دام شادیهای ظاهری، هیچ شراب و غذای بزرگی را نچشیده است. احساس میکند که زندگیاش بیمعنا و پر از تاریکی بوده و در نهایت تصمیم به ترک این دولت میگیرد.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، من در میان مردم عراق به برکت تو زندگی میکنم و این نعمت برای دیگران نیز قابل توجه بوده است.
هوش مصنوعی: غم و ترس از غربت را بر آن لذت و راحتی که در وطن داشتم ترجیح دادم.
هوش مصنوعی: وقتی که میل و علاقهام به این جا بیشتر شد و دیدم که چیزی اشتباه است، به نظر درست آمد و با آن مخالفتی نکردم.
هوش مصنوعی: عقل و خرد به من نصیحت کردند ولی من به آن گوش ندادم. زمان نیز هشدارهایی به من داد که من به آنها توجه نکردم.
هوش مصنوعی: دو سال به این مردم خدمت کردهام و امروز به خاطر بخت خوبم و روزگار راضی هستم.
هوش مصنوعی: هرگز در شب به جام هیچ کس دست نیافتم و به هیچیک از بزرگواران نیز در برابر سفرهاش لب نگشودم.
هوش مصنوعی: هنوز مستی باده ای از پارسایی در سرم است، چرا که هنوز به جرعه ای از جام کسی دست نزده ام.
هوش مصنوعی: مدتی که به تأمل و صبر گذراندم، فهمیدم که مانند ماری در خاک فرو رفتهام و مانند بادی که راه میپیماید، سفر کردهام.
هوش مصنوعی: به او گفتم و رفتم، چون در این وضعیت مثل دنبالهی خر خود را ول نمیکنم و هیچ چیز از خود نمیکاهیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم
ز هولِ صاعقه و بانگِ رعد نغنودم
ز بی دلی وز بی طاقتی بترسیدم
ز بی کسی وز بی هم دمی بفرسودم
ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام
[...]
چو بویگل به نظرها نقاب نگشودم
بهار آینه پرداخت لیک ننمودم
خیال پوچ دو روزم غنیمت سوداست
به این متاع که در پیش وهم موجودم
هزار خلد طرب داشتهست وضع خموش
[...]
هزار شکر که هرچند خامه فرسودم
دهان به مدح و به ذم کسی نیالودم
مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو
من از معاملهٔ هجو و مدح آسودم
به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.