گنجور

 
ظهیر فاریابی

هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه

در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه

در ازل چو نقش نیرنگ تو می زد نقش بند

دولت اندر آستانت کرد خود را جایگاه

بر فضای ساحت قدر تو گردون راست رشک

در پناه کبریای توست گردون را پناه

شیر شادروانت از ثور و حمل گیرد شکار

آهوی ایوانت از خلد برین جوید گیاه

هرکه اندر سایه خورشید ایوانت گریخت

ایمنست از خود فزون تر دارد از گردون گناه

صبح و شام از خادمان خاص درگاه تواند

از پی کاری ست آری این سپید و آن سیاه

گرچه گردون صد هزاران دیده دارد باک نیست

از سر عزت نیارد کرد در رویت نگاه

هر که خاک درگهت را تاج سر سازد به طوع

زیبدش کز روی نخوت بر فلک ساید کلاه

پیشگاهت گر دنان را داده تمکین وجود

تا کنند از خاک درگاه تو تزیین جباه

گر ملوک هفت کشور بر درت حاضر شوند

از مثال بارگاهت حشمت اند و زند و جاه

و ر به رجعت با جهان آیند افریدون و جم

پرده دارت ندهد ایشان را درون پرده راه

بر وضوح دعوی من آسمانت چاکرست

گر گواه عدل خواهی عدل شاه آنک گواه

این که می بوسند خاک درگهت را انس و جان

از جلال توست گویی یا ز قدر پادشاه

خسرو خورشید فر کیخسرو گیتی ستان

شاه کیوان قدر گردون منصب انجم سپاه

انک گر اسبش ز راه کهکشان آخور کند

خوشه گندم شود در آخور خورشید کاه

صدمه پاسش کزان سوی جهان صد میل رفت

در دو چشم آفرینش کرد کحل انتباه

شاد باش ای شاه حیدر رتبت بوبکر نام

دیرمان ای خسرو دریا دل کان دستگاه

گرچه در دولت رسیدی تو به جایی کز شرف

درگهت را عرصه آفاق زیبد پیشگاه

باش کاین رتبت به نسبت با جلال قدر تو

اول عهد از خروج یوسف است از قعر چاه

تا جهان بر پای باشد در جهان بر پای باش

باده نوش و جام گیر و جان فزای و خصم کاه

شاد بنشین اندرین فرخنده اقبال آشیان

نام جوی و کام یاب و عیش ساز و جام خواه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه

می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه

وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان

جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه

دل به می تازه ست تازه جان همی شادست شاد

[...]

امیر معزی

صدهزاران سال میمون باد جشن مهرماه

بر شهنشاهی که دارد صدهزاران مهر وماه

بندگانش مهر و ماه اند وز فرخ طلعتش

روز ایشان هست فرخ‌تر ز جشن مهر ماه

یک تن است او از عدد وز نصرت و تایید هست

[...]

سنایی

در سعادت همچنین آسوده بادی سال و ماه

از بزرگان و ز بزرگی مر ترا اقبال و جاه

وطواط

هست دولت را اساس و هست ملت را پناه

حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه

خسرو عادل ، علاء دولت ، آن کز عدل اوست

هم خلایق را امان و هم شرایع را پناه

مسند خوارزمشاهی تا مسلم شود بدو

[...]

سوزنی سمرقندی

آنکه روی چرخ را زینت بانجم داد و ماه

داد ملک شرق را زینت بخیل شاه و شاه

شهریار شیردل خوارزمشاه آتسز که هست

در سر شمشیر او پیروزی دین الله

دولتی شاهی که بی کوشش سپهر از بهر او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه