زالِ گردون را نباشد گر سرِ رویینتنی
جوشنِ رستم چرا پوشد ز ابرِ بهمنی؟
گر ندارد همچو پیران دشت در آهنگِ رزم
پس چرا از یخ به سر بِنْهاده خودِ آهنی
نیست پشت بام اگر کوه گنابد از چه روی
برف آنجا از شبیخون میکند نستیهنی
ما نه هومانیم اگر با پافشاری چون کند
سوز سرما بر سر ما دستبرد بیژنی
سینه سوز این سان چرا گر نیست باد بامداد
یادگار دشنهٔ کشواد و تیغ قارنی
آفتاب چله پنهان شد چرا در زیر ابر
آشکارا همچو جم در پنجهٔ اهریمنی
کبک دانی از چه آید پیش باز و بابزن
تا در آتشدان شود سرگرم بال و پر زنی
بس در این سرمای سخت و روز برف و ابر تار
گرم شد هنگامهٔ انگشت و چوب و روشنی
گوهری را سر به سنگ از پیشهٔ انگشت گر
سیم و زر را خون به دل از تیشه هیزم کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی نکات فلسفی و اسطورهای میپردازد و با استفاده از تصاویری از جنگ و سرما، به تضادهای زندگی انسانی اشاره دارد. شاعر از زال، رستم و پیران یاد میکند و به سختیها و چالشهایی که افراد در زندگی با آن مواجه هستند، میپردازد. او از قدرت و قابلیتهای انسانی صحبت میکند که در شرایط سخت باید اموخته و به کار گرفته شوند. در نهایت، با تأکید بر قدرت درونی و ارادهی انسان، اهمیت ایستادگی در برابر مشکلات زندگی به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: کسی که به بلندی و عظمت زالوید، نیازی به زرهای از جنس رویین ندارد. حال چرا رستم با تمام تواناییاش باید از باران بهمن بپوشاند؟
هوش مصنوعی: اگر مانند پیران دشت در جنگ و نبرد نمیتواند توفیق یابد، پس چرا همچنان به سرنوشت خود که همان آهن سخت است، افتخار میکند؟
هوش مصنوعی: اگر پشت بام وجود نداشته باشد، پس چرا برف آنجا به صورت ناگهانی و به طور غیرمترقبهای میبارد؟
هوش مصنوعی: ما مانند هومان نیستیم که با پافشاری و استقامت از سرما آسیب ببینیم، بلکه باید بر سر ما به آرامی و بدون آسیبزدن، دست گذاشته شود.
هوش مصنوعی: چرا در سینهام اینگونه آتش نمیسوزد، در حالی که صبحگاه یادگارِ زخمهایی عمیق و خطرناک به جا ماندهاند؟
هوش مصنوعی: چرا خورشید در میانهٔ تابستان زیر ابر مخفی شده است، در حالی که مانند جم، در چنگال نیروی شیطانی نمایان شده است؟
هوش مصنوعی: کبک، پرندهای است که وقتی روبهروی باز میآید، به خاطر ترس و ناچاری به سمت او میرود و مشغول پرفشاری و پرزدن میشود تا خود را از خطر نجات دهد.
هوش مصنوعی: در این سرمای شدید و روزی پر از برف و ابر، جوّ و حال و هوای فضا با انگشت و چوب و نور گرم شد و جان تازهای گرفت.
هوش مصنوعی: اگر مرواریدی را به سنگ بزنید، کارگرای آن دستانی است که با طلا و نقره سروکار دارند. وقتی که هیزم را میشکنید، دل شما داغ و غمگین میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی
دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی
هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش
طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی
داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام
[...]
من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
[...]
سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی
خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی
دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی
همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی
نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس
[...]
گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی
ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی
گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد
هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی
مست می آیی و در دلها تصرف می کنی
[...]
نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی
حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم
در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی
بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.