زان طره به پای دل، تا سلسلهها دارم
از دست سر زلفت، هرشب گلهها دارم
کار تو دلآزاری، شغل من و دل زاری
تو غلغلهها داری، من مشغلهها دارم
در این ره بیپایان، وامانده و سرگردان
از بس که به پای جان، من آبلهها دارم
تا در ره آزادی، شد عشق مرا هادی
گمگشته در آن وادی بس قافلهها دارم
با آنکه ترا در دل، پیوسته بود منزل
با وصل تو الحاصل من فاصلهها دارم
آسوده نشد لختی، دل از غم جان سختی
با این همه بدبختی، من حوصلهها دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.