گنجور

 
فرخی یزدی

گر در طلبِ اهلِ دلی همدمِ ما باش

سلطانی اگر می‌طلبی یارِ گدا باش

گر در صددِ خواجگیِ کون و مکانی

با صدق و صفا بندهٔ مردانِ خدا باش

خواهی چو بر آن طُرّهٔ آشفته زنی چنگ

چون شانه سراپا همه‌جا عقده‌گشا باش

گر مغبچهٔ میکده‌ای شوخِ ختا شو

ور معتکفِ مدرسه‌ای شیخِ ریا باش

تا بَدرِ درخشان شوی از سِیرِ تکامل

همچون مَهِ نو لاغر و انگشت‌نما باش

در بادیهٔ عشق اگر پای گذاری

اول قدم آمادهٔ صد گونه بلا باش

 
sunny dark_mode