حاجی جان پاره ای مردم را چندانکه سال در می افزاید، مهر کاستی می روید. ایرانیان را شیوه و شمار این است. در کار سه تن یکی جندقی، دیگری از نامورهای اصفهان و شما را گمان نداشتم، در پیری از مهر یاران راست کردار درست پیمان سیری زاید. از آن دو هشت نه سال است تا این خواست و خوی را دیده بودم و آن پیمان را که جز دل رازدار نیست بریده درباره تو پندار این روی و رای نبود. دور از جان گرامی دو سال است تا از بدرود نامه و چپر این نشان در آینه کردار حاجی چهره نماست جهانی دیده و دانسته اند که مرا آرزو و کامی نیست که دوستان را کار بستن دشوار باشد چیزی که جان ها بد و بسته نمی خواهم. کاری که مایه خستگی باشد ندارم، و همچنین سال ها با هم بوده ایم و یکدیگر را آزموده . پاسخ ده نامه را به نگارش سخنی دو بازاری بی مایه دریغ داشتن جز فراموشی پیوند و سرد مهری چه خرده توان بست، باری اگر من نیز آن کنم که شما را شمار است هر آینه بیغاره و نکوهش روی نخواهد گشود. بیش از این نگارش روا نیست بد و نیک ما را خواهید بخشید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.