گنجور

 
یغمای جندقی

تیره خط در طی روشن روی پنهان پروری

آشکارا اهرمن در جیب یزدان پروری

خط بر آرائی به لعل از طره بطرازی جمال

چند هستی با عدم واجب به امکان پروری

تا به سختی بر درد زنجیر آهن خای عقل

زان خط پولاد پیکر نرم سوهان پروری

گشت ازین آئینه گون دل سنگ تر آهن دلت

نادر اعجازی است این کز شیشه سندان پروری

گر یکی گوید خدای از نیست چون آورد هست

زان دو جان پرور لبش هفتاد برهان پروری

پشت ها خم زان ذقن سرها به پازان طره راست

هم به چوگان گوی هم از گوی چوگان پروری

باردم دریای لعل آن گوهرین دندان ز جزع

عکس عادت را به مروارید نیسان پروری

عقل کل را یوسف آسا چاه در راه است و بند

تا تو از زلف و زنخ زنجیر و زندان پروری

تنگ میدانی است با جولان سردار ای شگفت

گر ز پهنه نه فلک هفتاد میدان پروری

 
sunny dark_mode