گنجور

 
یغمای جندقی

انجمن از سمن و سوری ونسرین چمن است

آنچه نتوان به چمن یافت در این انجمن است

گر شبستان نه گلستان ز چه از قامت و چهر

سرو و سوری گل و شمشاد چمن در چمن است

خنده برق، ابر قدح، رعد نوا، باران می

گلرخان سرو و سمن ساحت باغ انجمن است

مجلس از روی بهارین زهر اندر زهر است

بزم از اندام گل آگین سمن اندر سمن است

بدل سرو چمان یار صنوبر بالای

نایب مرغ سحرخوان صنم رود زن است

بوستان مجلس و شمشاد و گل و سنبل او

قامت و عارض و زلفین شکن در شکن است

ساقی گلشن اگر ساقیه خاک نهاد

ساقیه مجلس ما ساقی سیمین بدن است

جزع خونخواره گلروی بتان نرگس مست

دل صد پاره ما لاله خونین کفن است

یاسمن سینه صافی و شقایق رخسار

گل سیراب رخ و غنچه خندان دهن است

نغمه فاخته و قمری و سیمرغ و هزار

با سراینده بتان ناله زاغ و زغن است

باغ گل کاخ طرب بلبل مطرب یغما

وین دلاویز غزل زمزمه خارکن است

 
sunny dark_mode