گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

قومی برین امید شدند را آدمی پرست

دشمن اگر به حیله کند با تو همبری

دانند عاقلان جهان لعل را ز بست

با دولت عریض تو دهر فراخ تنگ

با همت رفیع تو چرخ بلند پست

نارسته‌ همچو لفظ تو دری ز هیچ کان

تا جسته همچو رأی تو تیری ز هیچ شست

جان داد حشمت تو تنی را به رنج کشد

به گرد نعمت تو کسی را که آزخست

از هیبت تو حاسد تو در زمین فتاد

و ز حرمت تو ناصح تو بر فلک نشست

وقتست اگر دراز کنی بر زمانه پای

زیرا که چشم بد ز تو کوتاه کرد دست

دی هر که از شراب خلاف تو مست بود

امروز هیبت تو برو راند حمدست

صد در گشاده گشت ز محنت بر آن کسی

کو برخلاف رأی تو یک ره میان ببست

در هر دو گام حز ترا بیست ناظرست

بیچاره بدسگال کجا داند از تو چیست؟

خصم تو گر بمیرد راضی بود به مرگ

اندی که چون بمرد زچنگ تو باز رست

پیوسته تا ز انجم روشن‌ترست ماه

همواره تاز پنجه افزون ترست شست

بادا چو شهد عیش تو، کز رشک جاه تو

دور از تو هست عیش عدوی تو کیست

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

شاها ، تویی که دولت و دین در کنار تست

اقبال تابع تو و تأیید یار تست

در هیچ روزگار نبودیت ملک را

این قدر و این جلال که در روزگارست

قهر عدو بنصرة اسلام شغل تست

[...]

سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]