هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن
ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن
شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع
شده اسباب عشرت را رخ رنگین او معدن
رخش چون ارغوان، لکن برو پیدا شده سنبل
برش چون پرنیان ، لیکن در آن پیدا شده آهن
بشرط سنت بهمن بباید ساختن جشنی
ز رخسار چنین معشوق ، خاصه در مه بهمن
کنون کز هر بساطی گشت خالی ساحت بستان
کنون کز هر نشاطی ماند فارغ موضع گلشن
بسان گرد کافورست ابری بوده چون لؤلؤ
نشان تیغ فولادست آبی بوده چون جوشن
یکی پیراهن از شاره فلک پوشیده در گیتی
که بروی نه گریبانست و نه تیریز و نی دامن
حیات از قالب گیتی زمستان بستدست ،آری
چنین پوشند اندر قالب اموات پیراهن
همان بهتر که نوشی اندرین مدت می صافی
همان بهتر که پوشی اندرین موسم خَزِ ادکن
می صافی بسی نوشد، خز ادکن بسی پوشد
کسی کو را بود درگاه تاج خسروان مسکن
علاء دولت عالی، ضیاء ملت باقی
ظهیر معشر اسلام و ظل ایزد ذوالمن
خداوندی ، که بگریزد معایب از صفات او
بدان گونه که از اوصاف یزدان خیل اهریمن
گشاده اختر تابان بامر ونهی او دیده
نهاده گنبد گردان بحل و عقد او گردون
ولی حضرت او را ستاره ساخته عدت
عدوی دولت او را زمانه سوخته خرمن
ملک با مهر او آمیخته چون شیر با باده
فلک از کین او بگریخته چون آب از روغن
زهی خواهندگان را مجلس معمور تو مقصود
زهی ترسندگان را حضرت میمون تو مأمن
اگر بیژن شود خصم تو در مردی گه هیجا
کند بروی نهیب تو جهان همچون چه بیژن
شده بینا بدیدار تو چشم اکمه نرگس
شده گویا مدح تو زبان اخرس سوسن
ترا بر خسروان ترجیح ، همچون نیک را بربد
ترا بر صفدران تفضیل همچون مرد را بر زن
جهان هر ساعتی با حاسدت گفته که:«لاتفرح»
فلک هر لحظه ای با ناصحت خوانده که «لاتحزن»
ندای دولت از صدرت شنیده خلق چون موسی
ندای لطف یزدانی ز سطح وادی ایمن
خداوندا، جهانگیرا، رهی را در پناه تو
نیارد گشت احداث جهان هرگز بپیراهن
جهانیدی مرا از دام نحس اختر وارون
رهانیدی مرا از بند جور گنبد ریمن
باقبال تو مشهوری شدم امروز در هر صنف
بتعلیم تو استادی شدم امروز در هر فن
بلیغان جهان وقت بلاغت پیش من عاجز
فصیحان جهان گاه فصاحت پیش من الکن
بخوشی نثر من همچون لب معشوق، بل اجلی
بخوبی نظم من همچون رخ معشوق ، بل احسن
ز رشک و حسرت جودت مرا شد امتی حاسد
ز رنج و غیرت و بزمت مرا شد عالمی دشمن
ز راهم برگرفتستی ، بجاهم در نشان دستی
بچاهی ، تو ازین رتبت ، بگفت کس مرا مفگن
همیشه تا ز ایامست هم اقبال و هم محنت
همیشه تا زاقبالست هم شادی و هم شیون
باطراف همه اسلام ظل جاه در پوشان
باکناف همه آفاق تخم عدل بپراگن
زبان تو بکشف سرگردونی شده ناطق
روان تو بنور عدل یزدانی شده روشن
مباد صدر تو بی من ، که نارد تا گه محشر
نه ممدوحی جهان چون تو ، نه مداحی فلک چون من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به وصف زیباییها و خوشیهای زندگی میپردازد و به معشوق خود، که نماد زیبایی و خوشی است، اشاره میکند. او از اهمیت جشن و شادمانی در روزهای سرد زمستان صحبت میکند و میگوید که بهتر است در این زمان، عشق و خوشی را در آغوش بگیریم. همچنین، شاعر معشوق خود را با طبیعت و زیباییهای آن مقایسه میکند و از معانی عمیقتری چون دولت، فصاحت و مقام علمی خود سخن میگوید. او در نهایت دعا میکند که از بدیها رها شود و به خوبیها نزدیکتر گردد. این شعر پر از استعارهها و تصویرسازیهای شاعرانه است که عشق، زیبایی و تنگناهای زندگی را در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: هوا خیلی تاریک و غمانگیز است، بهتر است که از دست دلبر زیبای موی مشکی، نوشیدنی روشنی بگیری و آرامش را با آن تجربه کنی.
هوش مصنوعی: انواع لذتها و شادیها در نزد او به وجود آمده و زیباییهای او منبع خوشیها و خوشبختیها است.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند گل ارغوانی است، اما در میان زیباییات، نشانههایی از استحکام و قوت نیز وجود دارد. تو مانند پارچهای نرم و لطیف به نظر میرسی، اما در باطن، نیرویی محکم نهفته است.
هوش مصنوعی: برای برگزاری جشن و شادمانی، باید به سنت و رسوم قدیمی احترام گذاشت و این جشن را به خاطر زیبایی و جذابیت معشوق، به ویژه در ماه بهمن، برگزار کرد.
هوش مصنوعی: حال که هر مکانی خالی از رونق و شادی شده، و از هر نوع نشاطی بینصیب ماندهایم، به نظر میرسد که محفل گلشن نیز بیروح و خالی است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و درخشندگی میپردازد. در آن اشاره شده که ابری مانند گرد کافور، لطیف و دلنشین است و با زیبایی لؤلؤ (مروارید) نیز مقایسه شده است. همچنین، تیغه فولادین آبیرنگ در مانند زره (جوشن) توصیف شده و نشاندهندهی قدرت و زیبایی است. در کل، تصویرهایی از لطافت و زیبایی به همراه قدرت و صلابت در این بیت وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، پیراهنی از رنگ آسمان بر تن دارد که نه یقهای برایش هست و نه لبهای، و نه دامن خاصی.
هوش مصنوعی: زندگی از قالب دنیای سرد و یخزده خارج شد و اینگونه مردگان هم در قالب خود جامهای به تن میکنند.
هوش مصنوعی: بهتر است که در این زمان، نوشیدنی صاف و خوشطعم داشته باشی و همچنین بهتر است که در این فصل پاییز، خود را بپوشانی و دقت بیشتری داشته باشی.
هوش مصنوعی: کسی که در درگاه شاهان زندگی میکند، میتواند به راحتی شراب خالص بنوشد و همچنین به تدابیر سرد و خزپوشی بپردازد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و منزلت یک شخصیت برجسته در تاریخ اسلام میپردازد. شاعر از او به عنوان منبع نور و روشنی برای ملت یاد میکند و او را یاریگر و پشتیبانی برای جامعه اسلامی و سایهای از رحمت خداوند معرفی میکند. به طور کلی، شاعر به ستایش صفات والای این فرد و تاثیر مثبت او بر جامعه پرداخته است.
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که عیوب و نواقص از صفات او دور میشوند، همانطور که موجودات بد و شوم از ویژگیهای خداوند فاصله میگیرند.
هوش مصنوعی: درخشش ستارهای که به فرمان و ارادهاش همهچیز زیر نظر است، همواره در آسمان چرخان، نشاندهنده تأثیر و قدرت او در برقراری نظم و سامان است.
هوش مصنوعی: ولی او (حضرت) را همچون ستارهای درخشان خلق کردهاند و زمانی که دولتش (قدرتش) به اوج میرسد، روزگار تمام موانع را از پیش رویش برداشته است.
هوش مصنوعی: ملک به عشق او آغشته است مانند ترکیب شیر با شراب، و آسمان به خاطر کینه او از هم جدا شده است مثل جدایی آب از روغن.
هوش مصنوعی: چه خوشی برای خواستاران، که مجلس تو پر از شور و زندگی است! و چه خوشبختی برای ترسندگان، که در سایه تو، میمون و آرامش مییابند!
هوش مصنوعی: اگر بیژن دشمن تو شود در مردانگی، آنگاه بر تو به زور و قدرت فریاد میزند و جهان به مانند بیژن خواهد شد.
هوش مصنوعی: چشم نابینای من از دیدن تو بینا شده و زبان گلی مانند سوسن با تو مدح و ثنای تو را بیان میکند.
هوش مصنوعی: تو را به خسروان ترجیح میدهم، همانطور که مرد نیکوکار را بر بد، و تو را بر بهترین مردان برتر میدانم، همانطور که مرد را بر زن.
هوش مصنوعی: جهان به تو میگوید که خوشحال نباش و امیدت را از دست نده. آسمان نیز به تو یادآور میشود که ناراحت نشو و در سختیها ناامید نگردی.
هوش مصنوعی: صدای خوشبختی از وجود تو شنیده میشود، همچنان که مردم صدای لطف خدا را از دشت ایمن، مانند موسی، میشنیدند.
هوش مصنوعی: خداوندا، ای بزرگ جهان، هیچکس نمیتواند به تنهایی از مشکلات و چالشهای زندگی عبور کند و برای ساختن جهان بهتر نیازمند حمایت و پشتیبانی توست.
هوش مصنوعی: تو من را از دام بدبختی و تقدیر نامساعد نجات دادی و از زنجیر ظلم و ستم دنیا آزاد کردی.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر لطف و توجه تو، در هر حرفهای معروف شدم و به واسطه آموزشهایت، در هر رشتهای استاد شدهام.
هوش مصنوعی: بله، بلاغت و سخنوری در دنیا به حدی است که من را عاجز میکند، و گویندگانی که در فصاحت معروفاند، گاهی در برابر من ناتوان میشوند.
هوش مصنوعی: خوشی نثر من به زیبایی لبهای معشوق میماند، اما زیبایی نظم من به زیبایی چهره معشوق برتری دارد و بهتر است.
هوش مصنوعی: از حسادت و آرزوی خوبیت، دشمنانی برایم به وجود آمدند. از درد و غیرت و غمهایم، جهانی را پیدا کردم که با من در دشمنیاند.
هوش مصنوعی: تو از مسیر خود منحرف شدهای و به جای من نشانی به دست آوردی. اما تو از این مقام به اینجا رسیدهای و هیچ کس را از این موضوع مطلع نکن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روزگار ادامه دارد، هم خوشبختی و هم سختی وجود دارد. همواره با خوشیها، غمها نیز همراه هستند.
هوش مصنوعی: در اطراف جهان اسلام باید سایهای از عظمت و جلال وجود داشته باشد و در سراسر دنیا، بذر عدالت را بکاریم.
هوش مصنوعی: زبان تو رازهایی را افشا میکند که باعث حیرت و سرگردانی شده است. روح تو به نور عدالت الهی روشنایی یافته است.
هوش مصنوعی: اگر تو بدون من به مقام و اعتبار برسی، روز قیامت هیچ کس در جهان به خوبی تو نخواهد بود و هیچ ستایشی مانند من نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن
زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم
سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه
[...]
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
[...]
الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان
که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا
[...]
ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
پس ای سردی و تاریکی که در من هست بازم خر
ازین سردی و تاریکی به اندک پنبه و روغن
چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن؟
به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن
رخ گردون ز لون او به عنبر گشته آلوده
دل هامون ز اشگ او به گوهر گشته آبستن
گهی از میغ او گردد نهفته شاخ در لؤلؤ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.