گنجور

 
وحشی بافقی

دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز

نگهش قاصد سد لطف نهانست امروز

حسنش آنست ولی خود نه همانست بلی

بودی آفت دل ، راحت جانست امروز

روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم

حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز

شرح رازی که میان من و او خواهد بود

بیش از حوصلهٔ نطق و بیانست امروز

تا چه ها بر سر و دستار حریفان گذرد

زان می‌تند که در رطل گرانست امروز

بر کمان می‌کشد آن غمزهٔ خدنگی که مپرس

ای خوشا سینهٔ وحشی که نشانست امروز