باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
گفتند سبزه های خوشش بر دمیدهاند
در بوستان حسن تو گل بر سر گلست
در بسته بودهای و گلش را نچیدهاند
ای باد سرگذشت جدایی به گل بگوی
زین بلبلان که سر به پر اندر کشیدهاند
آیا چگونه میگذرد تلخی قفس
بر طوطیان که بر شکرستان پریدهاند
شکرت به خون رقم شود ار سر بری به جور
عشاق را زبان شکایت بریدهاند
از بیحقیقیست شکایت ز مردمی
کز بهر ما هزار حکایت شنیدهاند
وحشی بیا که آمده آن بلهوس گداز
زرهای کم عیار به آتش رسیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق اشاره دارد و احساسات عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر از باغی سخن میگوید که پر از زیبایی و گل است اما به دلیل جدایی، گلی چیده نشده و زندگی برای پرندگان در قفس تلخ است. او از باد میخواهد که داستان جدایی را به گل بگوید و دلتنگی عاشقان را بیان کند. شاعر در نهایت به بیانصافی مردم و شکایتهای درونی اشاره میکند و از وحشی دعوت میکند که به دنیای عشق و زیبایی بازگردد.
هوش مصنوعی: باغ تو را کسانی که زیباییاش را دیدهاند توصیف کردند و گفتند سبزههای خوشرنگ آن به نظر میرسد که تازه و سرسبز روییدهاند.
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی تو، گلهای فراوانی وجود دارد، اما همچنان در حالتی محفوظ و بستهاند و کسی آنها را نچیده است.
هوش مصنوعی: ای باد، به گل بگو که جدایی چقدر سخت است، بگو به این بلبلها که سرشان را در پرهای خود پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانند طوطیانی که به سرزمین شیرینها رفتهاند، تلخی و سختی قفس را تجربه کنند؟
هوش مصنوعی: اگر فرد عاشق مجبور باشد جان خود را فدای عشق کند، باز هم شکرگزار خواهد بود، زیرا عاشقان حتی در سختیها هم از شکایت و ناله زبان بند آوردهاند.
هوش مصنوعی: شکایت از مردم که برای ما هزاران داستان گفتهاند، نشاندهنده بیحقیقتی است.
هوش مصنوعی: وحشی، بیا که آن شخص حریص و طماع آمده است. سکههای کمارزش در آتش آب شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.