امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوههای خاص یکی جلوهگر نبود
چشم از غرور اگر چه نمیگشت ملتفت
عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود
بس شیوههای ناز که در پرده داشت حسن
اما تبسمی که شود پرده در نبود
آن خندهها که غنچهٔ سیراب مینهفت
بیرون ز زیر پردهٔ گلبرگ تر نبود
من کشته کرشمه مژگان که بر جگر
خنجر زد آنچنان که نگه را خبر نبود
دل را که نومقید زندان حسرت است
جز عرض عشق هیچ گناه دگر نبود
وحشی نگفتمت که غرور آورد نیاز
این سرکشی و ناز چرا بیشتر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود
من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود
می رفت آن سوار و بر او بود چشم من
می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود
سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت
[...]
مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود
این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود
آیینه ات ز دود خط آخر سیاه شد
خط بر زمین کشیدن ما بی اثر نبود
یک سرنوشت طالع ما بی خطر نبود
ما را سری نبود اگر درد سر نبود
بیگانه رسوم دو عالم بر آمدیم
ما را بجز خیال تو کار دگر نبود
لب خواستم به شکوه گشایم گذشت عمر
[...]
از ساج و کاج، تخت و عماری مگر نبود
لیکن مگر ز تختۀ در بیشتر نبود
از عرش بود پایۀ قدرش بلندتر
حاجت به نردبان غم آور دگر نبود
روی فلک سیاه و ز حمّال و نعش شاه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.