یک سرنوشت طالع ما بی خطر نبود
ما را سری نبود اگر درد سر نبود
بیگانه رسوم دو عالم بر آمدیم
ما را بجز خیال تو کار دگر نبود
لب خواستم به شکوه گشایم گذشت عمر
در عهد جور او سخن مختصر نبود
روزی که ما ز شعله خوی تو سوختیم
پروانه سپهر و چراغ سحر نبود
آورده ام خبر ز دیاری که از جنون
کس را دل پیام و دماغ خبر نبود
پیغامم از نرفتن قاصد به او رسید
غمنامه ام شکنجه کش نامه بر نبود
سنجیده بارها دلم آرام و اضطراب
حب وطن به شوخی ذوق سفر نبود
صیدم رهین منت دام و قفس نشد
پرواز شوق در گرو بال و پر نبود
داغم که بر نیاید از آن کینه جو اسیر
امید ما که از نگهی بیشتر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی درد و ناکامی شاعر است که با سرنوشت سختی مواجه شده و عشقش را به تصویر میکشد. شاعر به بیگانگی و دوری از سرزمین خود اشاره میکند و میگوید که در زمان دشواری و جور، نمیتوانسته است به راحتی حرف دلش را بزند. او با اشاره به سوختن از عشق، حسرت و اندوه خود را ابراز میکند و به دیاری از جنون و بیخبری میرسد. در نهایت، شاعر از ناامیدی و کینهای که بر دل دارد میگوید و امیدش به یک نگاه از معشوقهاش محدود است.
هوش مصنوعی: سرنوشت ما بدون خطر نبود و اگر مشکلاتی وجود نداشت، ما هم به فکر و تدبیری برای آن نمیافتادیم.
هوش مصنوعی: ما از آداب و رسوم این دنیا و آن دنیا فاصله گرفتیم و جز خیال تو، هیچ کار دیگری برای ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میخواستم با معشوق به نرمی صحبت کنم، ولی عمرم در دوران سختی و بیعدالتی او گذشت و حرفهایم کوتاهتر از آن بود که بگویم.
هوش مصنوعی: روزی که ما از حرارت عشق تو جان دادیم، نه پروانهای در آسمان بود و نه چراغی در صبح.
هوش مصنوعی: خبرهایی از جایی آوردهام که هیچکس در آن از عشق و جنون آگاهی ندارد و هیچکس قادر نیست دل و ذهنش را به آن داستان بسپارد.
هوش مصنوعی: پیام من به او از عدم رفتن پیامرسان رسید و غمنامهام باعث دردسر و عذابی نبود.
هوش مصنوعی: بارها دل من به آرامش رسید، اما عشق به وطن و شوق سفر، هرگز به صورت شوخی احساس نشد.
هوش مصنوعی: من در دام و قفس گرفتار نیستم که به پرواز شوق برسم؛ بلکه عشق واقعی در آزادی و قدرت بال و پر است و من به این چیزها وابسته نیستم.
هوش مصنوعی: تنها دلنگرانی من از آن کینهجو است که از امید ما برنمیخیزد، چون نگاهش فراتر از این نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود
من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود
می رفت آن سوار و بر او بود چشم من
می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود
سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت
[...]
امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوههای خاص یکی جلوهگر نبود
چشم از غرور اگر چه نمیگشت ملتفت
عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود
بس شیوههای ناز که در پرده داشت حسن
[...]
مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود
این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود
آیینه ات ز دود خط آخر سیاه شد
خط بر زمین کشیدن ما بی اثر نبود
از ساج و کاج، تخت و عماری مگر نبود
لیکن مگر ز تختۀ در بیشتر نبود
از عرش بود پایۀ قدرش بلندتر
حاجت به نردبان غم آور دگر نبود
روی فلک سیاه و ز حمّال و نعش شاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.