نویدِ آشنایی میدهد چشمِ سخنگویت
گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت
بمیرم پیشِ آن لب اینچنین گاهی تبسم کن
بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت
به رویت مردمانِ دیده را هست آنچنان میلی
که ناگه میدوند از خانه بیرون تا سرِ کویت
شرابی خوردهام از شوق و زور آورده میترسم
که بردارد مرا ناگاه و بیخود آورد سویت
ز آتش آب میجویم ببین فکرِ محالِ من
وفاداری طمع میدارم از طبعِ جفاجویت
فریبِ غمزه امروز آنقدر خوردم که میباید
مجرب بود هر افسون که بر من خواند جادویت
چه بودی گر به قدرِ آرزو جان داشتی وحشی
که کردی صدهزاران جان فدای یک سرِ مویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دلتنگیهای شاعر اشاره دارد. شاعر از زیبایی معشوق و جذابیتهای او سخن میگوید و از شوق و عشق عمیق خود به او پرده برمیدارد. او به تاثیر لبخند معشوق و زیبایی ابروهایش اشاره میکند و از شور و شوق ناشی از عشق خود صحبت میکند. همچنین، شاعر به احساس ترس و ناتوانی در برابر عشق و جاذبههای معشوق اعتراف میکند و به فریبخوردگی ناشی از غمزههای او اشاره دارد. در نهایت، شاعر آرزو میکند که ای کاش به اندازه آرزوهایش جان داشت تا بتواند جانهای بسیاری را فدای معشوق کند.
هوش مصنوعی: چشمان تو که سخن میگویند، خبر از آشنایی و آشنایی میدهند. به نظر میرسد که در وجود تو نوعی لطافت وجود دارد، هرچند که رفتار تو گاهی تند و جدی است.
هوش مصنوعی: میمیرم پیش آن لب که گاهی اینگونه لبخند میزند، الحمدلله که یک بار ابرویت را بدون گره دیدم.
هوش مصنوعی: نگاه تو چنان جذابیتی دارد که مردم تماشاچی از شوق ناگهان از خانه بیرون میدوند تا به دیدار تو برسند.
هوش مصنوعی: من از شوق و هیجان، نوشیدنی خوردهام و از این احساس شدیدی که دارم میترسم ناگهان حالتی پیدا کنم و بیخبر به سمت تو بروم.
هوش مصنوعی: من به دنبال آب از میان آتش هستم و این نشاندهندهٔ افکار غیرممکنی است که در سر دارم. در عین حال، از ذات بیوفای تو انتظار وفاداری دارم.
هوش مصنوعی: امروز آنقدر از نگاه و حرکات فریبندهی تو آسیب دیدم که لازم است در برابر هر جادویی که بر من میخوانی، تجربه و دانش کافی داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر به اندازه آرزوهایت زندگی میکردی، چه چیزی میشدی، وحشی؟ تو که صدها جان را فدای یک تار موی خود کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
[...]
الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل
[...]
همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان
ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت
به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم
[...]
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت
بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
[...]
به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت
به راه جستجویت هرکه کمتر میکند کوشش
نمیبیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت
تو را آن یار میسازد که باشد قبلهاش غیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.