سپهر قصد من زار ناتوان دارد
که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد
جفای چرخ نه امروز میرود بر من
به ما عداوت دیرینه در میان دارد
اگر نه تیر جفا بر کیمنه میفکند
چرا سپهر ز قوس قزح کمان دارد
به کنج بیکسی و غربتم من آن مرغی
که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد
منم خرابه نشینی که گلخن تابان
به پیش کلبهٔ من حکم بوستان دارد
منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
به قصد سوختنم آتشی نهان دارد
کسی که کرد نظر بر رخ خزانی من
سرشک دمبدم از دیدهها روان دارد
چه سازم آه که از بخت واژگونه من
بعکس گشت خواصی که زعفران دارد
دلا اگر طلبی سایهٔ همای شرف
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد
ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که همای
ز هر چه هست توجه به استخوان دارد
گرت دهد به مثل زال چرخ گردهٔ مهر
چو سگ بر آن ندوی کان ترا زیان دارد
بدوز دیده ز مکرش که ریزهٔ سوزن
پی هلاک تو اندر میان نان دارد
کسی ز معرکهها سرخ رو برون آید
که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد
چو کلک تیره نهادی که میشود دو زبان
همیشه روسیهی پیش مردمان دارد
ز دستبرد اراذل مدام دربند است
چو زر کسی که دل خلق شادمان دارد
کسی که مار صفت در طریق آزار است
مدام بر سر گنج طرب مکان دارد
خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما
رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد
شه سریر ولایت محمد بن حسن
که حکم بر سر ابنای انس و جان دارد
کفش که طعنه به لطف و سخای بحر زند
دلش که خنده به جود و عطای کان دارد
به یک گدای فرومایه صرف میسازد
به یک فقیر تهی کیسه در میان دارد
زری که صیرفی کان به درج کوه نهاد
دری که گوهری بحر در دکان دارد
دهان کان زر اندود بازمانده چرا
اگر نه حیرت از آن دست زرفشان دارد
اگر نه دامن چترش پناه مهر شود
ز باد فتنه چراغش که در امان دارد
به راه او شکفد غنچهٔ تمنایش
هوای باغ جنان آن که در جهان دارد
لباس عمر عدو را ز مهجهٔ علمش
نتیجهایست که از نور مه کتان دارد
تویی که رخش ترا از برای پای انداز
زمانه اطلس نه توی آسمان دارد
برون خرام که بهر سواری تو مسیح
سمند گرم رو مهر را عنان دارد
نهال جاه ترا آب تا دهد کیوان
ز چرخ و کاهکشان دلو و ریسمان دارد
به دهر راست روی سرفراز گشته که او
سری به خون عدوی تو چون سنان دارد
بود گشایش کار جهان به پهلویش
ترا کسی که چو در سر بر آستان دارد
کلید حب تو بهر گشاد کارش بس
کسی که آرزوی روضهٔ جنان دارد
ز نور رأی تو و آفتاب مادر دهر
به مهد دهر دو فرزند توأمان دارد
رسید عدل تو جائی که زیر گنبد چرخ
کبوتر از پر شهباز سایبان دارد
اگر اشاره نمایی به گرگ نیست غریب
که پاس گله به سد خوبی شبان دارد
شها ز گردش دوران شکایتیست مرا
که گر ز جا بردم اشک جای آن دارد
ز واژگونی این بخت خویش حیرانم
که هر کرا دل من دوستر ز جان دارد
همیشه در پی آزار جان زار من است
به قصد من کمر کینه بر میان دارد
حدیث خود به همین مختصر کنم وحشی
کسی کجا سر تفسیر این بیان دارد
همیشه تا که بود کشتی سپهر که او
ز خاک لنگر و از سدره سایبان دارد
به دهر کشتی عمر مطیع جاهش را
ز موج خیز فنا دور و در امان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به رنج و ناامیدی خود اشاره میکند و از سختیهای زندگی و بیعدالتیهای چرخ روزگار میگوید. او خود را چون پرندهای تنها و در پی آشتی با دنیای اطرافش توصیف میکند که در میان مشکلات و دشواریها محصور است. شاعر از تیرگی بخت و نامرادیهای زندگیاش به تفرقه و جدایی اشاره میکند و حسرت میخورد که چگونه شرایط سخت بر او چیره شده است. او به عزم و ارادهاش در برابر نابسامانیها اشاره میکند و از قدرت عشق و محبوب خود سخن میگوید که میتواند سرچشمه امید و شادمانی باشد. در نهایت، او به توکل بر خدا و امید به آیندهای بهتر اشاره میکند و از حکومت عادلانهای میخواهد که به همه خوشیها و آرامشها بیفزاید.
هوش مصنوعی: آسمان به من نگرانی و اندوهی عمیق دارد، زیرا که بر میان کمر من کینههایی از آسمان و کهکشان سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیهایی که امروز با آنها روبهرو هستم، فقط از جانب زمان نیست. بلکه این رنجها ریشه در دشمنی دیرینهای دارند که همیشه با من بوده است.
هوش مصنوعی: اگر تیرهای ظلمت و ستم بر قلب انسان نمینشیند، پس چرا آسمان به شکل کمان در آمده و رنگینکمان را به نمایش میگذارد؟
هوش مصنوعی: در گوشهای از تنهایی و غربت خود، همانند پرندهای هستم که سنگی از تفرقه و جدایی دورش را احاطه کرده و مانع از نزدیک شدنش به آشیانهاش میشود.
هوش مصنوعی: من در جایی زندگی میکنم که اگرچه خانهام خراب است، اما در مقابل آن یک گلخن روشن وجود دارد که به زیبایی یک باغ میماند.
هوش مصنوعی: من شخصی هستم که در برابر سختیها و مشکلات زندگی مقاوم و محکم ماندهام، اما در درونم آتشی پنهان دارم که نشاندهنده درد و رنجهای عمیق من است.
هوش مصنوعی: کسی که به چهرهی غمبار و خزانگونهام نگاه میکند، بیاختیار اشکهایش مثل باران از چشمانش سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: چه کنم که بخت من برعکس شده و به جای خوشبختی، به مشکلاتی دچار شدهام که شبیه خواص و زیبایی زعفران نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به دنبالهٔ سایهٔ بزرگی و ارزشها هستی، ناامید نشو، حتی اگر زمانه به تو کمک نکند.
هوش مصنوعی: از ناتوانی خود شاد باش، زیرا پرندهای مانند همای، به هر چیزی توجه دارد اما به استخوان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون مثل زال به تو چیزی بدهد، مثل سگی بر آن نداشته باش چرا که این کار به تو آسیب میزند.
هوش مصنوعی: نگاه کن به فریب او که حتی یک دانهٔ سوزن هم میتواند به نابودی تو در دل نان تبدیل شود.
هوش مصنوعی: فقط کسی میتواند از نبردها با افتخار بیرون بیاید که دلش پاک و بیآلایش باشد و فقط یک حرف بزند.
هوش مصنوعی: وقتی که با کلام نامناسب و بدی شروع میکنی، همیشه در نظر مردم به بدی شناخته خواهی شد.
هوش مصنوعی: کسی که دل مردم را شاد میکند، همیشه در معرض خطر و آزار افراد بدخواه قرار دارد، مانند طلا که همواره در برابر دزدیها و آسیبها آسیبپذیر است.
هوش مصنوعی: کسی که مانند مار در پی آزار دیگران است، همیشه در جایی پر از نعمت و شادی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: کسی که به مردم زمانه خود پشت کرده است، در دل خود جستجوی حقیقت و ظهور حق را دارد.
هوش مصنوعی: پادشاه و ولی امر، محمد بن حسن، که بر انسانها و ارواح حاکم است.
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و سخاوت دریا اشاره میکند، دلش پر از شادی و مهربانی است.
هوش مصنوعی: یک گدای بیمایه میتواند با صرف هزینهای کم، به یک فقیر که در شرایط سخت مالی قرار دارد، کمک کند.
هوش مصنوعی: زری که صیرفی (زرگر) از آن در بالای کوه به نمایش گذاشته، در حقیقت دری است که گوهری با ارزش از دریا در فروشگاه خود دارد.
هوش مصنوعی: چرا دهانی که نقرهای است، بسته مانده؟ اگر اینگونه نبود، باید از زیبایی آن حیرت زده میشدی.
هوش مصنوعی: اگر دامن چترش به عنوان پناهگاهی برای محبت تبدیل نشود، در این صورت صحنههای نابهسامان و آشفتهای که وجود دارد، چه نوری میتواند او را در امان نگه دارد؟
هوش مصنوعی: در مسیر او، آرزوی دلش مانند شکوفهای در خنکای باغ بهشت به بار مینشیند، چون او در این دنیا نیز به بهشت و زیباییها دست یافته است.
هوش مصنوعی: عمر به مدد دانشی که دارد، میتواند به نتایج مثبتی دست یابد؛ این نتایج همانند نوری است که از مه تابیده میشود.
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که زیباییات، همچون پارچهای گرانبها، زمانه را تحت تأثیر قرار میدهد و آسمان هم تو را در خود ندارد.
هوش مصنوعی: خودت را نشان بده و به راه برو، زیرا به خاطر تو همچون مسیح، اسب پرشتاب را زین کردهاند که خورشید را هدایت کند.
هوش مصنوعی: نهال بلندمرتبهای که نام و جاه تو را به اوج میبرد، نیاز به مراقبت و رسیدگی دارد. به عبارتی، برای رسیدن به موقعیتی عالی و درخشان، باید از ابزار و وسایل مناسب استفاده کنی.
هوش مصنوعی: زمانه به حق بر تو افتخار میکند، زیرا که دشمنان تو را مانند نیزهای در خون خود فرو میبرند.
هوش مصنوعی: کارهای جهان با او به آسانی پیش میرود، کسی که مثل او سرش را به نشانه احترام در برابر او خم کرده است.
هوش مصنوعی: کلید عشق تو برای گشایش کار او کافی است؛ برای کسی که آرزوی بهشت را در سر دارد.
هوش مصنوعی: از روشنایی فکر و تصمیم تو و نور خورشید مادر زمان، دو فرزند همزمان در گهوارهی زندگی وجود دارند.
هوش مصنوعی: عدالت تو به حدی رسیده که حتی کبوتران هم از سایه پر شهبازان بهرهمندند.
هوش مصنوعی: اگر تو به گرگ اشاره کنی، او غریبهای نیست، چون شبانی که خوب و با تدبیر است، همیشه پاسداری از گلهاش را دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر دگرگونیها و تغییرات زمان، من شکایتی دارم که اگر اشکی را از چشمانم بریزم، باید برای آن جایگاهی فراهم باشد.
هوش مصنوعی: از بدشانسی خود حیران و شگفتزدهام، زیرا هر کسی که دل من برایش بیشتر از جانم میتپد، در زندگیام دچار سختی و مشکل میشود.
هوش مصنوعی: همیشه کسی در پی آزار من است و به این منظور در دلش کینهای بر ضد من دارد.
هوش مصنوعی: من همین قدر بگویم که کسی که در فهم و توضیح این موضوع能力 ندارد، مانند وحشی خواهد بود.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که کشتی آسمان وجود دارد، او از خاک جاذبه و از درختی بزرگ، سایبان بهدست میآورد.
هوش مصنوعی: در زندگی، همچون کشتیای که از عمر ماست، با دقت و مراقبت به جلو میرود و از امواج خطرناک فنا دور میماند و در امنیت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد
دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد
مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد
غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من
[...]
کسی که یار وفادار و مهربان دارد
سعادت ابد و عمر جاودان دارد
مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست
که باد صبحدم امروز بوی جان دارد
حدیث او همه روز و هلاک او همه شب
[...]
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم
[...]
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد
ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن
کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد
زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.