از نگه تیری به جانم آن کمانابرو زند
شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند
تاب لعل میْپرستش قیمت از گوهر برد
نسخ بازار شکر را او ز گفتگو زند
مردم چشمش مرا از شش جهت تسخیر کرد
تیر مژگانش دلم را هردم از هرسو زند
نکهت زلفش هزاران دل اسیر خود نمود
وه ازآن حالت که دل در حلقه گیسو زند!
بهر تعظیم قدش طوبی سراسر گشته خم
سرو و شمشاد صنوبر بر زمین زانو زند
همچو دزدان با نگاه خود ندارد دوستی
آشنایی سرمه را در نرگس جادو زند!
ماه با رخسار او طغرل چه دعوا آورد؟!
پرتو مهر جمالش با فلک پهلو زند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه خواهد کز شرف بر آسمان پهلو زند
چنگ در فتراک صاحبدولتی چون تو زند
وانکه یک گام از خط فرمان تو یکسو زند
چرخ نگذارد مران یک گام را تا دو زند
دهر بر اعدای تو تیغ از دل و بازو زند
[...]
ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز جلالت با سپهر هفتمین پهلو زند
پیش بلقیس سلیمان مرتبت کز خلق او
هر نسیمی طعنه ئی بر نافه اهو زند
عرضه دار اول زمین بوس رهی زانو زده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.