گنجور

 
طغرای مشهدی

می شد از خشک و تر این خاکدان قانع به سنگ

عقل اگر می بود چون کبک دری، دیوانه را

با ستم فرمای گردون، راه حرفی وانشد

ماند در دل شکوه ها از آسیابان دانه را

 
sunny dark_mode