دوش من یا ایر خود تدبیر کردم تا بروز
کاینهمه بدریدههای خلق را چندین بدوز
گفت خاموش ای خر و بندیش ای نااهل پیش
مرد خواهی تا به گاه حشر چون خر میسپوز
گفتم آمد ماه روزه چون کنم تدبیر چیست
ای بسا شلغم گزر قد بر نشسته بر دو کوز
گفت لابد روزه را حرمت بباید داشتن
خویشتن را یکرهه در آتش دوزخ مسوز
روز باشد تیز میکن . . . لق میزن تا به شب
چون شب آمد . . . ادن . . . ونی همی کن تا به روز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به گفتگویی بین خود و یک شخص دیگر اشاره میکند که به او توصیه میکند تا در کارهایش تدبیر کند. شاعر به چالشهای زندگی و اینکه چگونه باید با آنها برخورد کند، میپردازد. او از حرمت روزه و ضرورت رعایت آن صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که چگونه باید در روز عمل کرد تا در شب به آرامش برسد. در نهایت، پیام اصلی شعر این است که باید در زندگی مراقب و متفکر بود تا از عواقب بد خودداری شود.
هوش مصنوعی: دیشب با خودم فکر کردم که چگونه میتوانم این همه مشکلات و نارساییهای موجود در زندگی مردم را حل کنم و برای آنها راهحلی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که ساکت باش و مانند یک جاهل در برابر مردمان با دانایی سخن نگو. اگر در این دنیا به دانایی رفتار نکنی، در روز قیامت همچون یک خر محکوم خواهی شد و عذاب خواهی دید.
هوش مصنوعی: گفتم وقتی ماه رمضان فرا میرسد، چه تدبیری اتخاذ کنم؟ ای کاش مثل شلغم، قد بلند شوم و از دو ظرف عبور کنم.
هوش مصنوعی: باید حرمت روزه را حفظ کرده و خود را از عذاب آتش دوزخ دور نگهداریم.
هوش مصنوعی: روزها به فعالیت و کوشش پرداخته میشود تا هنگام شب به آرامش برسیم. در این میان، بهتر است که به کارهایمان ادامه دهیم تا به روز دوباره برگردیم و دوباره شروع کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش
جمله شب میگداز و جمله شب خوش میبسوز
غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان
[...]
فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش برفروز
هر کجا یابی نشانی هستی ما را بسوز
با وجود آنکه دریا جرعه جام منست
بر لب دریای حیرت با لب خشکم هنوز
با خیال زلف و رویت مست و حیران مانده ام
[...]
فصل دی کوته بود ساقی برای عیش روز
رشته گیر از شمع و از شب وصله ای بر روز دوز
از فروغ فضله شهدم چه حاصل فضل کن
وز رخ شاهد حریم مجلسم را برفروز
در جوانی بود سجده پیش شاهد عادتم
[...]
دوش در بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز
روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز
دیشب از شست خیالش ناوکی خوردم به خواب
روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سینهسوز
دیدمش در خواب کاتش میزند در خانهام
[...]
شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت
بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز
هیچکس گوید عطارد راکه تیرش نارساست
وربگوید میتوان گفتن بتیرش برمدوز
هیچکس گوید که طباخ بهشت این خام پخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.