فصل دی کوته بود ساقی برای عیش روز
رشته گیر از شمع و از شب وصله ای بر روز دوز
از فروغ فضله شهدم چه حاصل فضل کن
وز رخ شاهد حریم مجلسم را برفروز
در جوانی بود سجده پیش شاهد عادتم
یادگاری مانده زان در پیریم این پشت کوز
نیست بر من داغی از محرومی از داغت بتر
جز بدین داغم به هر داغی که می خواهی بسوز
می دهد یادم زوال عمر و حرمان از مراد
از کساد یخ فروش شهر و گرمای تموز
بر بساط قرب کی دانم نهادن پای راست
من که پای راست را از چپ نمی دانم هنوز
کم شود ای مفتی به فتوی مانع جامی ز عشق
نیست بر دیوانگان حکم یجوز و لایجوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به توصیف حال و روز شاعر در پیری و عشق میپردازد. شاعر در فصل زمستان به عیش و شادی میاندیشد، در حالی که اشاره به ناکامی و زوال عمر نیز دارد. او به خاطرات جوانی و سجده پیش معشوق اشاره میکند و در عین حال از داغ عشق و حرمان مینالد. شاعر با حسرت به تجارب گذشتهاش مینگرد و بر contradictions بین پای راست و چپش تأکید میکند. در نهایت، او به مقام عشق و آزادی از قید و بندهای دینی میپردازد و میگوید که عشق نمیتواند با فتواهای دیگران محدود شود.
هوش مصنوعی: در دی ماه، روزها کوتاه است، ای ساقی برای خوش گذرانی، از شمع بگیر و با تاریکی شب، بخشی از روز را به هم وصل کن.
هوش مصنوعی: از خواص و خوبیهای عسل چه فایدهای ببرم، زیرا نور روی جانان من را نمایان کن.
هوش مصنوعی: در جوانی، به خاطر عشق به محبوب، به سجده افتادم و آن لحظه برایم یادگاری شده است. حالا در پیری، آن احساسات و یادها هنوز در دلم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوهی که دارم، هیچ کدام را به اندازه درد و رنجی که از عشق تو دارم، حس نمیکنم. تو هر نوع عذابی که میخواهی به من بده، من تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به یادآوری پیری و ناامیدی از رسیدن به آرزوها اشاره دارد. همچنین به وضعیت خنککننده یخفروشی در شهر و گرمای شدید تابستان نیز پرداخته شده است. این تصاویر نمادی از زوال و ناکامی هستند که در زندگی انسانها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جایی که در حال نزدیک شدن به خداوند هستم، نمیدانم چگونه پای راست خود را بگذارم، زیرا هنوز نمیتوانم پای راست را از پای چپ تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: ای مفتی، کمتر به فتوا و حکم خود اصرار کن؛ چرا که در عشق، برای دیوانگان هیچ مانعی وجود ندارد و دست آنها در انتخاب آزاد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش من یا ایر خود تدبیر کردم تا بروز
کاینهمه بدریده های خلقرا چندین بدوز
گفت خاموش ای خر و بندیش ای ناهل پیش
مرد خواهی تابگاه حشر جون خرمی سپوز
گفتم آمد ماه روزه چون کنم تدبیر چیست
[...]
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش
جمله شب میگداز و جمله شب خوش میبسوز
غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان
[...]
فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش برفروز
هر کجا یابی نشانی هستی ما را بسوز
با وجود آنکه دریا جرعه جام منست
بر لب دریای حیرت با لب خشکم هنوز
با خیال زلف و رویت مست و حیران مانده ام
[...]
دوش در بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز
روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز
دیشب از شست خیالش ناوکی خوردم به خواب
روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سینهسوز
دیدمش در خواب کاتش میزند در خانهام
[...]
شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت
بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز
هیچکس گوید عطارد راکه تیرش نارساست
وربگوید میتوان گفتن بتیرش برمدوز
هیچکس گوید که طباخ بهشت این خام پخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.