ایا گرفته سر زلف تو هزار شکن
میان هر شکنی در دلی گرفته وطن
دل مرا وطن اندر میان زلف تواست
بر آنصف که ترا جان و دل من
تو در میان دل و دل میان زلف تو در
کراش خود مخوه و زلف خود بشانه مزن
که گر دلم بسر شانه تو خسته شود
ببایدی که مرا نیز خسته گردد تن
نگار غالیه زلفی و ماه عالیه خط
چو تنگ غالیه دانی براست تنگ دهن
میان غالیه دان تو ای پسر که نهاد
بدان لطیفی سی و دو دانه در عدن
میان غالیه دان لؤلؤ عدن که نهد
کسی که غالیه دان سازد از عقیق بمن
دو زلف داری با صد هزار تاب و گره
دو چشم داری با صد هزار حیله و فن
دو جادویند کمین ساز روشن و تیره
دو زنگیند جهانسوز تیره و روشن
کشیده بر دل و بر جان دوستان خنجر
چو پهلوان جهان تیغ بر سر دشمن
امیر میران فرزند پادشا سنجر
ابوعلی حسن بن علی ابن حسن
خجسته نصرت دیر آنکه همچنو فرزند
زمین نزاد ز گشت فلک بدور ز من
سپهبدی که به تنها ز صد سپاه به است
بوقت حمله و روز نبرد و شور و فتن
دلاوری که بیک پویه تکاور خویش
بنوک نیزه زین برکند که قارن
گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت فرهاد و رستم و بیژن
چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز
چو تیغ گیرد گرد افکن است و خصم شکن
بزخم تیر ز سندان برون برد سوفار
بزخم تیغ دو نیمه کند که آهن
بگاه حمله سر رمح اژدها صفتش
مخالفانرا زهر افکند بگرد بدن
ز بهر جنگ مخالف چو برگرفت سلاح
شود مخالف او از فزع سلاح افکن
دلیروار بدشمن چنان رود گوئی
مگر بدوستی آنجا گره زند دامن
ایا نبرده سواری که خصم تو گوید
ز روی و آهن و پولاد زاده ای نه ززن
اگر چه خصم تو کوهی است زآهن و پولاد
شود بضربت تو ریزه ریزه چون ارزن
چو هیبت تو درافتد بسینه مردان
شوند مردان همچون زنان آبستن
حجاب نبود زخم ترا بخصم تو بر
ز گوی مغفر تا عطف دامن جوشن
سنان سینه گدازت برون شود آسان
زکوه آهن همچون ز پرنیان سوزن
همیشه تا که بر نرم و روی نیکو راست
بپرنیان و پری وصف در سیاق سخن
ز ساقیان پری روی پرنیان برگیر
مئی چنانکه چو جان در بدن بود دردن
بدست لطف مر احباب خویش را بنواز
بتیغ قهر مراعدات را بزن گردن
مخالفان ترا باد جای در دوزخ
مؤالفان ترا باد در جنان مسکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و از زلفهای او به عنوان نمادی از پیچیدگی و جذابیت یاد میکند. شاعر میگوید که دل او در میان زلفهای معشوق است و این زلفها برای او مانند وطن میباشد. او همچنین به قدرت و دلاوری خود اشاره میکند و بیان میکند که در میدان نبرد به شدت حاضر و دلیر است. شاعر در وصف شجاعت و سخاوت نیز عناصری مثل حاتم، رستم و بیژن را به کار میبرد و برتری خود را نسبت به دشمنان نشان میدهد. در نهایت، آرزوی او برای قربانی شدن در راه دوست و پیروزی بر مخالفان تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: آیا در میان هزاران گیسوی تو، هر یک از آنها به دلی تعلق دارد و در آنجا ماندگار شده است؟
هوش مصنوعی: دل من در میان زلفهای تو آرام گرفته است، زیرا جان و دل من به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: تو در دل من جای داری و دل من در میان زلفهای تو است. پس نیازی نیست به خاطر دل خودت نگران باشی یا زلفهایت را شانه بزنی.
هوش مصنوعی: اگر دل من روی شانه تو خسته شود، باید بدانی که جسم من هم خسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: عزیزم با موهای مجلل و چهرهای زیبا همچون ماه، وقتی دندانهایش را نشان میدهد، زیباییاش دوچندان میشود.
هوش مصنوعی: ای پسر، تو در میان زینتها و زرهای خود، لطافتی به نمایش گذاشتهای که همچون سی و دو دانه در بهشت است.
هوش مصنوعی: در جایی که جواهری گرانبها مانند لؤلؤ وجود دارد، برای کسی که به زیبایی آن توجه میکند، نیکو است که از عقیق، ظرفی بسازد.
هوش مصنوعی: تو دو زلف زیبا و پیچیدهای داری که همچون صدها گره و تاب، جذاب و فریبندهاند. همچنین، چشمانت پر از هزاران نیرنگ و هنر هستند که دلها را میربایند.
هوش مصنوعی: دو نیروی جادویی وجود دارند که در جهان به شکلهای روشن و تیره، همواره در حال تاثیرگذاری هستند. یکی از این نیروها باعث روشنی و خوشی است و دیگری سبب تیرگی و درد.
هوش مصنوعی: دوستان برای من عزیزند و هرگونه آسیبی که به آنها برسد، همچون طعنهای بر دل و جان من خواهد بود. مانند قهرمانی که در میدان جنگ با تمام قدرتش به دشمن حمله میکند.
هوش مصنوعی: امیر میران، پسر پادشاه سنجر، یعنی ابوعلی حسن، فرزند علی و نوه حسن است.
هوش مصنوعی: پیروزی خوشایندی که دیر به دست آمد، همانند فرزندی است که از زمین متولد نشده و همچنان دور از من است.
هوش مصنوعی: سرداری که در زمان حمله و روز نبرد، از صد سپاه بیشتر ارزش دارد، تنها به تنهایی قویتر است.
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری کسی را توصیف میکند که با یک حرکت از چنگال نیزهی دشمن میگریزد و خود را به سلامت میرساند.
هوش مصنوعی: گاه سخاوت و generosity به حاتم و افشین تشبیه میشود و گاه شجاعت و دلیری به فرهاد و رستم و بیژن.
هوش مصنوعی: وقتی جام مینوشد، به مهربانی و محبت شبیه است و با دیگران خوب رفتار میکند. اما وقتی تیغ به دست میگیرد، سخت و شکستناپذیر میشود و دشمنان را به راحتی از پای درمیآورد.
هوش مصنوعی: تیر بر اثر برخورد با سندان جراحتی ایجاد میکند که در آن، شمشیر نیز به دو نیمه تقسیم میشود. این تصویر، نشاندهندهٔ قدرت و تأثیرگذاری سلاحهاست که میتواند برخی اشیاء را به شدت آسیبپذیر کند.
هوش مصنوعی: در زمان حمله، نیزهای که به مانند اژدها او را توصیف میکنند، دشمنان را با زهر خود در اطراف بدنشان مسموم میکند.
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن، هنگامی که سلاح به دست میگیرد، دشمن از ترس سلاحش را بر زمین میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دشمنی با دلیر و شجاعت برود، انگار که گویی در دوستی در آنجا چنگ زده شده و به دوستی متصل میشود.
هوش مصنوعی: آیا سوارکاری وجود ندارد که دشمن تو بگوید تو از دل و اراده و قدرت زاده شدهای، نه از زن و نوزادی؟
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن تو بسیار بزرگ و محکم است مانند کوهی از آهن و فولاد، اما با یک ضربه تو، او به تکههای ریز تبدیل میشود همچون دانههای ارزن.
هوش مصنوعی: وقتی که شکوه و جلال تو بر دل مردان فرود آید، آنان مانند زنان باردار ناتوان و ضعيف میشوند.
هوش مصنوعی: زخم تو مانع حجاب نبود، بلکه بر سینههای دشمن چون بر گوی زره خود را نشان میدهد و دامن جوشن را به خود میکشد.
هوش مصنوعی: سوزن از پارچه نازکی همچون پرنیان به سادگی بیرون میآید، همانطور که نیزهای از سینه نرم و آسیبپذیر به راحتی میتواند بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: همیشه سعی کن که با آرامش و زیبایی با دیگران رفتار کنی و در گفتگوهایت، توصیفها و گفتار زیبا داشته باشی.
هوش مصنوعی: از ساقیهای خوش چهره، جام می بگیر به گونهای که مانند جان در بدن، ضروری و مورد نیاز است.
هوش مصنوعی: به کمک محبت دوستانم با نرمی رفتار کن، اما اگر قهر و خشمی در کار است، بیملاحظه به آن ضربه بزن و تمام مشکلات را از میان بردار.
هوش مصنوعی: دشمنانت به زندان جهنم بروند و دوستانت در بهشت جای داشته باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.