گنجور

 
صوفی محمد هروی

گر بود با من به صلح و گر به جنگ

رو نگرداند دل از وی هیچ ... نگ

بعد ازین ناموس را یکسان کنم

راست ناید عشق چون با نام و ننگ

زاهدا دست از من مسکین بشو

طشت من افتاد از بام این درنگ

با لب او قند دعوی می کند

کله او را فرو کوبی به سنگ

بر سر بازار خندان می گذشت

شکر آمد از دهان او به تنگ

ای دل اکنون حاضر آن غمزه باش

کز سپر بیرون شود تیر خدنگ

دیده صوفی چو گردد خاک راه

لآله روید از گل او زرد رنگ

 
 
 
مولانا

عاشقی و آنگهانی نام و ننگ

او نشاید عشق را ده سنگ سنگ

گر ز هر چیزی بلنگی دور شو

راه دور و سنگلاخ و لنگ لنگ

مرگ اگر مرد است آید پیش من

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

نیست عاشق پای بند نام و ننگ

نام و ننگ عاشقان شیشه ست و سنگ

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
کمال خجندی

نارگی می جنبدم در تن چو چنگ

باشه آهنگم بمیهای چو زنگ

زاهدا رزق از ازل بنهاده اند

بر کف ما جام و در دست تو سنگ

نیست ما را در میان مال پدر

[...]

جامی

هرکس آرد دامن صلحت به چنگ

بر سر اینست ما را با تو جنگ

صحبت تنگ تو با بیگانگان

آشنایان را همی آرد به تنگ

محنت هجر تو پاید سالها

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه