گر بود با من به صلح و گر به جنگ
رو نگرداند دل از وی هیچ ... نگ
بعد ازین ناموس را یکسان کنم
راست ناید عشق چون با نام و ننگ
زاهدا دست از من مسکین بشو
طشت من افتاد از بام این درنگ
با لب او قند دعوی می کند
کله او را فرو کوبی به سنگ
بر سر بازار خندان می گذشت
شکر آمد از دهان او به تنگ
ای دل اکنون حاضر آن غمزه باش
کز سپر بیرون شود تیر خدنگ
دیده صوفی چو گردد خاک راه
لآله روید از گل او زرد رنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عشق و چالشهای آن میپردازد. شاعر میگوید که چه در صلح و چه در جنگ، دلش از معشوقش دور نمیشود. او تصمیم میگیرد که ناموس (عزت و آبرو) را یکسان ببیند و عشق را بدون توجه به نام و ننگ تجربه کند. شاعر از زاهد میخواهد که به او کمک نکند، زیرا او در حال سقوط است. او اشاره میکند که عشقش شیرین و لذتبخش است، اما در عین حال میتواند دردسرساز باشد. در نهایت، شاعر به غمزهی محبوبش اشاره میکند و میگوید که همچون تیر، عشقش به سوی او پرتاب میشود و در پایان به زیبایی و زشتی عشق و زندگی دقت میکند.
هوش مصنوعی: اگر با من دوست باشد یا دشمن، قلبم هرگز از او روی برنخواهد گرداند.
هوش مصنوعی: پس از این، به عشق و محبت نگاه یکسانی خواهم داشت؛ زیرا عشق نمیتواند وجود داشته باشد وقتی که نام و ننگ در میان باشد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، از من بیچاره دست بردار. ظرفم از بام افتاده و تو هنوز درنگ میکنی.
هوش مصنوعی: لب او شیرین و خوش طعم است و به او میبالد. اما اگر کسی با او درافتد و به او آسیب بزند، به مانند سنگی بر سر او فرود میآید.
هوش مصنوعی: در کنار بازار، شخصی با چهرهای خوشحال و خندان در حال عبور بود که از دهانش بوی شکر به مشام میرسید و همهٔ اطرافیان را جذب خود میکرد.
هوش مصنوعی: ای دل، اکنون آماده باش که آن نگاه فریبنده و کشنده به زودی بیرون میآید و به هدفش میزند.
هوش مصنوعی: وقتی چشمان یک عارف بی خطر به گرد و غبار راه محبوب بیفتد، از گل او رنگ زردی پیدا میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همچو آتش برنتابم سوز سنگ
یا بمیرم یا گهر آرم به چنگ
عاشقی و آنگهانی نام و ننگ
او نشاید عشق را ده سنگ سنگ
گر ز هر چیزی بلنگی دور شو
راه دور و سنگلاخ و لنگ لنگ
مرگ اگر مرد است آید پیش من
[...]
نیست عاشق پای بند نام و ننگ
نام و ننگ عاشقان شیشه ست و سنگ
نارگی می جنبدم در تن چو چنگ
باشه آهنگم بمیهای چو زنگ
زاهدا رزق از ازل بنهاده اند
بر کف ما جام و در دست تو سنگ
نیست ما را در میان مال پدر
[...]
هرکس آرد دامن صلحت به چنگ
بر سر اینست ما را با تو جنگ
صحبت تنگ تو با بیگانگان
آشنایان را همی آرد به تنگ
محنت هجر تو پاید سالها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.